ادیان و فرق

پژوهشی در خصوص ادیان و فرق

ادیان و فرق

پژوهشی در خصوص ادیان و فرق

افسانه غرانیق (آیات شیطانی)

پیامبر صلی الله علیه و آله پیوسته در این آرزو بود که میان او و قریش همبستگی صورت گیرد ،از جدایی قوم خویش نگران بود. در یکی از روزها که او در کنار کعبه نشسته بود و در این اندیشه فرو رفته بود و گروهی از قریش در نزدیکی او بودند در آن هنگام سوره «نجم» بر وی نازل گردید.
پیامبر صلی الله علیه و آله همانگونه که سوره بر وی نازل می شد ،آن را تلاوت می فرمود: « و النجم اذا هوی ،ما ضل صاحبکم و ما غوی ،و ما ینطق عن الهوی ،ان هو الا وحی یوحی ،علمه شدید القوی... » ،تا رسید به آیه «افرایتم اللات والعزی ، و مناة الثالثة الاخری ...»(1)که شیطان در این میانه دخالت نمود و بدون آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله پی ببرد ،به او القا کرد: « تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی»(2) سپس بقیه سوره را ادامه داد.

مشرکانی که گوش فرا می دادند تا این عبارت را - که وصف آلهه (بت ها) می کرد و امید شفاعت آنها را نوید می داد - شنیدند ،خرسند شدند و موضع خود را نسبت به مسلمانان تغییر داده ،دست برادری و وحدت به سوی آنان دراز کردند و همگی شادمان گشتند و این پیشامد را به فال نیک گرفتند. این خبر به حبشه رسید .

مسلمانان که بدان جا هجرت کرده بودند از این پیشامد خشنود شده ،همگی برگشتند و در مکه با مشرکان برادرانه به زندگی و هم زیستی خویش ادامه دادند .

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بیش از همه از این توافق و هماهنگی خرسند شده بود. شب هنگام که پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه برگشت ،جبرئیل فرود آمد ،از او خواست تا سوره نازل شده را بخواند.

پیامبر صلی الله علیه و آله خواند تا رسید به عبارت یاد شده ،ناگهان جبرئیل نهیب زد: ساکت باش! این چه گفتاری است که بر زبان می رانی.

آنگاه بود که پیامبر صلی الله علیه و آله به اشتباه خود پی برد و دانست فریبی در کار بوده و ابلیس تلبیس خود را بر وی تحمیل کرده است! پیامبر صلی الله علیه و آله از این امر به شدت ناراحت گردید و از جان خود سیر گردید. گفت: « عجبا! بر خدا دروغ بسته ام، چیزی گفته ام که خدا نگفته است، آه چه بد بختی بزرگی» (3).

بنا بر برخی نقل ها پیامبر صلی الله علیه و آله به جبرئیل گفت: « آنکه این دو آیه را بر من خواند، در صورت به تو می مانست». جبرئیل گفت: پناه بر خدا چنین چیزی هرگز نبوده است . بعد از آن حزن و اندوه پیامبر صلی الله علیه و آله بیشتر و جانکاه تر گردید . گویند : درهمین باره ، آیه ذیل نازل شد :
« و ان کادوا لیفتنونک عن الذی اوحینا الیک لتفتری علینا غیره و اذن لاتخذوک خلیلا ، ولو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا ، اذن لاذقناک ضعف الحیاة و ضعف الممات ثم لاتجد لک علینا نصیرا(4)،
پیامبر صلی الله علیه و آله پیوسته در این آرزو بود که میان او و قریش همبستگی صورت گیرد ،از جدایی قوم خویش نگران بود. در یکی از روزها که او در کنار کعبه نشسته بود و در این اندیشه فرو رفته بود و گروهی از قریش در نزدیکی او بودند در آن هنگام سوره «نجم» بر وی نازل گردید.
پیامبر صلی الله علیه و آله همانگونه که سوره بر وی نازل می شد ،آن را تلاوت می فرمود: « و النجم اذا هوی ،ما ضل صاحبکم و ما غوی ،و ما ینطق عن الهوی ،ان هو الا وحی یوحی ،علمه شدید القوی... » ،تا رسید به آیه «افرایتم اللات والعزی ، و مناة الثالثة الاخری ...»(1)که شیطان در این میانه دخالت نمود و بدون آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله پی ببرد ،به او القا کرد: « تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی»(2) سپس بقیه سوره را ادامه داد.
مشرکانی که گوش فرا می دادند تا این عبارت را - که وصف آلهه (بت ها) می کرد و امید شفاعت آنها را نوید می داد - شنیدند ،خرسند شدند و موضع خود را نسبت به مسلمانان تغییر داده ،دست برادری و وحدت به سوی آنان دراز کردند و همگی شادمان گشتند و این پیشامد را به فال نیک گرفتند. این خبر به حبشه رسید .

مسلمانان که بدان جا هجرت کرده بودند از این پیشامد خشنود شده ،همگی برگشتند و در مکه با مشرکان برادرانه به زندگی و هم زیستی خویش ادامه دادند .

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بیش از همه از این توافق و هماهنگی خرسند شده بود. شب هنگام که پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه برگشت ،جبرئیل فرود آمد ،از او خواست تا سوره نازل شده را بخواند.
پیامبر صلی الله علیه و آله خواند تا رسید به عبارت یاد شده ،ناگهان جبرئیل نهیب زد: ساکت باش! این چه گفتاری است که بر زبان می رانی.
آنگاه بود که پیامبر صلی الله علیه و آله به اشتباه خود پی برد و دانست فریبی در کار بوده و ابلیس تلبیس خود را بر وی تحمیل کرده است! پیامبر صلی الله علیه و آله از این امر به شدت ناراحت گردید و از جان خود سیر گردید. گفت: « عجبا! بر خدا دروغ بسته ام، چیزی گفته ام که خدا نگفته است، آه چه بد بختی بزرگی» (3).
بنا بر برخی نقل ها پیامبر صلی الله علیه و آله به جبرئیل گفت: « آنکه این دو آیه را بر من خواند، در صورت به تو می مانست». جبرئیل گفت: پناه بر خدا چنین چیزی هرگز نبوده است . بعد از آن حزن و اندوه پیامبر صلی الله علیه و آله بیشتر و جانکاه تر گردید . گویند : درهمین باره ، آیه ذیل نازل شد :
« و ان کادوا لیفتنونک عن الذی اوحینا الیک لتفتری علینا غیره و اذن لاتخذوک خلیلا ، ولو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا ، اذن لاذقناک ضعف الحیاة و ضعف الممات ثم لاتجد لک علینا نصیرا(4)،

نزدیک بود آنان تو را [ با نیرنگ های شان ] از آنچه بر تو وحی کرده ایم بفریبند ، تا جز آنچه را که گفته ایم به ما نسبت دهی و در آن صورت ، تو را به دوستی خود برگزینند . و اگر تو را استوار نمی داشتیم [ و در پرتو مقام عصمت ، مصون از انحراف نبودی ] نزدیک بود [ لغزش نموده ] به سوی آنان تمایل کنی . هر گاه چنین می کردی ما دو برابر شکنجه در زندگی دنیا و دو برابر شکنجه پس از مرگ رابه تو می چشاندیم ، سپس در برابر ما ، یاوری برای خود نمی یافتی » .
این آیه بر شدت حزن پیامبر افزود و همواره در اندوه و حسرت به سر می برد تا آنکه مورد عنایت حق قرار گرفت و برای رفع اندوه و نگرانی وی این آیه نازل شد: و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم(5)، پیامبری را پیش از تو نفرستاده ایم مگر آنکه خواسته ای داشته باشد که شیطان در خواسته او القاءاتی نموده ولی خداوند آن القاءات را از میان برده پایه های آیات خود را مستحکم می سازد» آنگاه خاطر وی آسوده گشت و هر گونه اندوه و ناراحتی از وی زایل گردید(6).

این افسانه را هیچ یک از محققین علمای اسلام نپذیرفته و آن را خرافه ای بیش ندانسته اند.
قاضی عیاض می گوید : « این حدیث در هیچ یک از کتب صحاح نقل نشده و هرگز شخص مورد اعتمادی آن را روایت نکرده است و سند متصلی هم ندارد . صرفا مفسرین ظاهر نگر و تاریخ نویسان خوش باور ، آنانکه فرقی میان سلیم و سقیم نمی گذارند و در جمع آوری غرایب و عجایب ولع می ورزند ، آن را روایت کرده اند و دست به دست گردانده اند ... قاضی بکر بن علا راست گفته است که مسلمانان گرفتار چنین هوس خواهانی شده اند با آنکه سند این حدیث سست و متن آن مشوش و مضطرب و دگرگون است » (7).
ابوبکر ابن العربی می گوید : « هر آنچه طبری در این مورد روایت کرده باطل است و اصلی ندارد » (8). محمد بن اسحاق رساله ای درباره این حدیث نگاشته و کاملا آن را تکذیب کرده است و آن را ساخته و پرداخته زنادقه می داند(9).
استاد محمد حسین هیکل گفتار دقیقی درباره این افسانه دارد و با بیانی روشن تناقض گویی و دروغ بودن آن را آشکار می سازد(10).

ظاهرا نیازی نیست تا تهافت و عدم انسجام صدر و ذیل این افسانه را بازگو کنیم ،زیرا با مختصر دقت بر هر خواننده ای امر روشن می شود . جالب آنکه جعل کننده این افسانه ناشیانه عمل کرده است ، زیرا این سوره با جمله « و النجم اذا هوی ، ما ضل صاحبکم و ما غوی ، و ما ینطق عن الهوی ، ان هو الا وحی یوحی ، علمه شدید القوی » آغازشده است.
در این آیات بر عدم ضلالت و اغواء و نطق از روی هوی برای پیامبرتاکید شده است . همچنین تصریح شده که هر چه پیامبر می گوید وحی است « ان هوالا وحی یوحی » و اگر چنین بود که ابلیس بتواند در این جا تلبیس کند ، لازمه اش تکذیب کلام خداست . و هرگز شیطان ، بر خواست خدا غالب نیاید . ان کید الشیطان کان ضعیفا(11). کتب الله لاغلبن انا و رسلی ان الله قوی عزیز(12). عزیز ، کسی را گویند که دیگری نتواند بر او چیره گردد . چگونه ابلیس که در موضع ضعف قرار دارد می تواندبر خدا که در موضع قوت است ، چیره شود ؟
در قرآن به صراحت هر گونه سلطه ابلیس را بر مؤمنآنکه در پناه خدایند نفی می کند . خداوند می فرماید : « انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون »(13)و « ان عبادی لیس لک علیهم سلطان ... » (14)شیطان خود گوید : « و ما کان لی علیک من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی(15)، مرا بر شما سلطه ای نبود جز آنکه شما را خواندم و خود اجابت کردید » . پس چگونه ، ابلیس می تواند بر مشاعر پیامبر اسلام چیره گردد ؟

به علاوه خداوند صیانت قرآن را چنین ضمانت کرده است : انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون(16)و لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید(17)
بنابراین قرآن در بستر زمان ، همواره از گزند حوادث در امان خواهد بود . هرگز کسی یارای دست برد ، افزودن و کم کردن آن را ندارد . پس چگونه ابلیس توانست در حال نزول ، به آن دستبرد زند و بر آن بیفزاید ؟ مخصوصا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معصوم است ، به ویژه در دریافت و ابلاغ شریعت . این امر مورد اجماع امت است . هرگز نیرنگ های شیطان در این باره کارگر نیست . پیامبر صلی الله علیه و آله اشتباه نمی کند ، خطا نمی رود و کسی و چیزی بر عقل و فکر و اندیشه وی چیره نمی شود .
او مشمول عنایت حق قرار گرفته و اصبر لحکم ربک فانک باعیننا(18)، شکیبا باش در پیشگاه فرمان پروردگارت ، که در پوشش عنایت ما قرار داری» و هرگز خدا او را به خود رها نمی کند و نمی گذارد در چنگال اهریمن اسیر گردد .

از آن گذشته پیامبر ، عرب است ، فصیح ترین ناطقان به « ضاد » است(19)بر روابط و مناسبات کلامی بهتر از هر کس واقف است، نمی توان باور کرد که آن حضرت تهافت میان آن عبارت شرک آمیز و دو آیه پس از آن یعنی ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان ان یتبعون الا الظن(20)را که آلهه مشرکان را به باد انتقاد گرفته و بی اساس شمرده است ، درک نکند . حتی اگر بپذیریم که او این تناقض را درک نکرده ، مشرکان چگونه این تناقض را پذیرفتند ؟ بقیه آیات تا آخر سوره نیز چیزی جز انتقاد و نکوهش و بی ارج دانستن عقاید قریش نیست . بدین ترتیب هر انسان اندیشمندی واهی بودن این افسانه را به روشنی در می یابد .

اما دو آیه مورد استشهاد اهل حدیث که به عنوان تایید آورده اند ، هرگز ربطی به افسانه یاد شده ندارد :
1 - آیه فینسخ الله ما یلقی الشیطان(21)گویای این حقیقت است که هر صاحب شریعتی در این آرزوست تا کوشش وی نتیجه بخش باشد ، اهداف و خواسته های او جامه عمل بپوشد ، کلمة الله در زمین مستقر شود ، ولی شیطان پیوسته در راه تحقق این اهداف عالی سنگ اندازی می کند ، سد راه به وجود می آورد القی الشیطان فی امنیته(22)، ولی ان الله قوی عزیز(23)و ان کید الشیطان کان ضعیفا(24). پس هر آنچه ابلیس در این راه تلبیس کند و سد راه ایجاد نماید ، خداوند آن را در هم شکسته بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق(25)، تمامی آنچه رشته است از هم می گسلد « فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم » (26)و آیات و بینات الهی را استوارتر می کند .

2 - آیه تثبیت(27)مقام عصمت انبیا را ثابت می کند . اگر عصمت ، که همان عنایت الهی و روشنگر راه پیامبران است ، شامل حال انبیا نبود ، لغزش و انحراف به سوی بد اندیشان امکان داشت . قدرت و نفوذ طاغوتیان در ایجاد جو مناسب با اهداف پلیدشان آن قدر گسترده و حساب شده است که ممکن است شایسته ترین افراد فریب بخورند و به سوی آنان جذب شوند . صرفا عنایت الهی است که شامل بندگان صالح خود می شود و آنان را از وسوسه ها و دسیسه های شیطانی در امان نگاه می دارد . به هر حال ، آیه تثبیت دلالت دارد . بر این که لغزشی انجام نگرفته و این به دلیل « لو لا » امتناعیه است ( اگر نبود ، چنین می شد ) .
محمد حسین هیکل می گوید : « تمسک جستن به آیه « لولا ان ثبتناک ... » نتیجه معکوس می دهد ، زیرا آیه از وقوع لغزش حکایت نمی کند ، بلکه از ثبات پیامبر که مورد عنایت پروردگار قرار گرفته است ، حکایت دارد . اما آیه « تمنی » - چنانکه گذشت - هیچگونه ربطی به افسانه غرانیق ندارد » (28). اساسا آیه مذکور درباره یک دستور عمومی است تا مسلمانان بدانند پیوسته مورد عنایت پروردگار قرار دارند و اگر لغزشی ناروا انجام دهند هر آینه به شدیدترین عقوبت ها دچار می شوند و دنیا و آخرت بر آنها تنگ خواهد شد .
و اصولا « تمنی » را - که به معنای آرزو و خواسته است - به معنای « تلاوت » گرفتن ، کاملا فاقد سند اعتبار است .
--------------------------------------------
پی نوشت ها:

1 - نجم 53 : 20 - 1 .
2 - غرانیق جمع غرنوق به معنای جوانی شاداب ، ظریف و زیباست . اساسا اسم مرغ آبی سفید و ظریف است باگردن بلند و با نام « قو » معروف است . معنای عبارت چنین می شود : این پرندگان زیبا که بلند پروازند از آنها امید شفاعت می رود . مقصود سه بت معروف : لات ، عزی و منات بزرگ ترین بت های عرب است .
3 - از همین جا روشن می شود که این خبر ساختگی است ، زیرا اگر درست باشد که شب هنگام به پیامبر وحی شد که این کلمات از تلبیس ابلیس است ، چگونه ممکن است در یک روز با وسایل و امکانات آن روز خبر به مسلمانان حبشه برسد و در این فاصله کوتاه به مکه باز گردند .
4 - اسراء 17 : 75 - 73 .
5 - حج 22 : 52 .
6 - تفسیر طبری ، ج 17 ، ص 134 - 131 . تاریخ طبری ج 2 ص 78 - 75 . سیره ابن اسحاق ج 1 ص 179 - 178 . الروض الانف ج 2 ص 126 . جلال الدین سیوطی ، الدار المنثور ، ج 4 ، ص 194 و 368 - 366 . ابن حجر عسقلانی ، فتح الباری فی شرح البخاری ، ج 8 ، ص 333 .
7 - رسالة الشفا ، ج 2 ، ص 117 .
8 - فتح الباری ، ج 8 ، ص 333 .
9 - تفسیر کبیر رازی ، ج 23 ، ص 50 .
10 - حیاة محمد ، ص 129 - 124 .
11 - نساء 4 : 76 .
12 - مجادله 58 : 21 .
13 - نحل 16 : 99 .
14 - اسراء 17 : 65 .
15 - ابراهیم 14 : 22 .
16 - حجر 15 : 9 .
17 - فصلت 41 : 42 .
18 - طور 52 : 48 .
19 - اشاره است به کلام پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود : « انا افصح من نطق بالضاد » که از فصاحت والای وی ایشان در میان عرب حکایت دارد .
20 - نجم 53 : 2
پیامبر صلی الله علیه و آله پیوسته در این آرزو بود که میان او و قریش همبستگی صورت گیرد ،از جدایی قوم خویش نگران بود. در یکی از روزها که او در کنار کعبه نشسته بود و در این اندیشه فرو رفته بود و گروهی از قریش در نزدیکی او بودند در آن هنگام سوره «نجم» بر وی نازل گردید.
پیامبر صلی الله علیه و آله همانگونه که سوره بر وی نازل می شد ،آن را تلاوت می فرمود: « و النجم اذا هوی ،ما ضل صاحبکم و ما غوی ،و ما ینطق عن الهوی ،ان هو الا وحی یوحی ،علمه شدید القوی... » ،تا رسید به آیه «افرایتم اللات والعزی ، و مناة الثالثة الاخری ...»(1)که شیطان در این میانه دخالت نمود و بدون آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله پی ببرد ،به او القا کرد: « تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی»(2) سپس بقیه سوره را ادامه داد.

مشرکانی که گوش فرا می دادند تا این عبارت را - که وصف آلهه (بت ها) می کرد و امید شفاعت آنها را نوید می داد - شنیدند ،خرسند شدند و موضع خود را نسبت به مسلمانان تغییر داده ،دست برادری و وحدت به سوی آنان دراز کردند و همگی شادمان گشتند و این پیشامد را به فال نیک گرفتند. این خبر به حبشه رسید .

مسلمانان که بدان جا هجرت کرده بودند از این پیشامد خشنود شده ،همگی برگشتند و در مکه با مشرکان برادرانه به زندگی و هم زیستی خویش ادامه دادند .

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بیش از همه از این توافق و هماهنگی خرسند شده بود. شب هنگام که پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه برگشت ،جبرئیل فرود آمد ،از او خواست تا سوره نازل شده را بخواند.

پیامبر صلی الله علیه و آله خواند تا رسید به عبارت یاد شده ،ناگهان جبرئیل نهیب زد: ساکت باش! این چه گفتاری است که بر زبان می رانی.
آنگاه بود که پیامبر صلی الله علیه و آله به اشتباه خود پی برد و دانست فریبی در کار بوده و ابلیس تلبیس خود را بر وی تحمیل کرده است! پیامبر صلی الله علیه و آله از این امر به شدت ناراحت گردید و از جان خود سیر گردید. گفت: « عجبا! بر خدا دروغ بسته ام، چیزی گفته ام که خدا نگفته است، آه چه بد بختی بزرگی» (3).

بنا بر برخی نقل ها پیامبر صلی الله علیه و آله به جبرئیل گفت: « آنکه این دو آیه را بر من خواند، در صورت به تو می مانست». جبرئیل گفت: پناه بر خدا چنین چیزی هرگز نبوده است . بعد از آن حزن و اندوه پیامبر صلی الله علیه و آله بیشتر و جانکاه تر گردید . گویند : درهمین باره ، آیه ذیل نازل شد :
« و ان کادوا لیفتنونک عن الذی اوحینا الیک لتفتری علینا غیره و اذن لاتخذوک خلیلا ، ولو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا ، اذن لاذقناک ضعف الحیاة و ضعف الممات ثم لاتجد لک علینا نصیرا(4)،

نزدیک بود آنان تو را [ با نیرنگ های شان ] از آنچه بر تو وحی کرده ایم بفریبند ، تا جز آنچه را که گفته ایم به ما نسبت دهی و در آن صورت ، تو را به دوستی خود برگزینند . و اگر تو را استوار نمی داشتیم [ و در پرتو مقام عصمت ، مصون از انحراف نبودی ] نزدیک بود [ لغزش نموده ] به سوی آنان تمایل کنی . هر گاه چنین می کردی ما دو برابر شکنجه در زندگی دنیا و دو برابر شکنجه پس از مرگ رابه تو می چشاندیم ، سپس در برابر ما ، یاوری برای خود نمی یافتی » .
این آیه بر شدت حزن پیامبر افزود و همواره در اندوه و حسرت به سر می برد تا آنکه مورد عنایت حق قرار گرفت و برای رفع اندوه و نگرانی وی این آیه نازل شد: و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم(5)، پیامبری را پیش از تو نفرستاده ایم مگر آنکه خواسته ای داشته باشد که شیطان در خواسته او القاءاتی نموده ولی خداوند آن القاءات را از میان برده پایه های آیات خود را مستحکم می سازد» آنگاه خاطر وی آسوده گشت و هر گونه اندوه و ناراحتی از وی زایل گردید(6).

این افسانه را هیچ یک از محققین علمای اسلام نپذیرفته و آن را خرافه ای بیش ندانسته اند.
قاضی عیاض می گوید : « این حدیث در هیچ یک از کتب صحاح نقل نشده و هرگز شخص مورد اعتمادی آن را روایت نکرده است و سند متصلی هم ندارد . صرفا مفسرین ظاهر نگر و تاریخ نویسان خوش باور ، آنانکه فرقی میان سلیم و سقیم نمی گذارند و در جمع آوری غرایب و عجایب ولع می ورزند ، آن را روایت کرده اند و دست به دست گردانده اند ... قاضی بکر بن علا راست گفته است که مسلمانان گرفتار چنین هوس خواهانی شده اند با آنکه سند این حدیث سست و متن آن مشوش و مضطرب و دگرگون است » (7).

ابوبکر ابن العربی می گوید : « هر آنچه طبری در این مورد روایت کرده باطل است و اصلی ندارد » (8). محمد بن اسحاق رساله ای درباره این حدیث نگاشته و کاملا آن را تکذیب کرده است و آن را ساخته و پرداخته زنادقه می داند(9).

استاد محمد حسین هیکل گفتار دقیقی درباره این افسانه دارد و با بیانی روشن تناقض گویی و دروغ بودن آن را آشکار می سازد(10).

ظاهرا نیازی نیست تا تهافت و عدم انسجام صدر و ذیل این افسانه را بازگو کنیم ،زیرا با مختصر دقت بر هر خواننده ای امر روشن می شود . جالب آنکه جعل کننده این افسانه ناشیانه عمل کرده است ، زیرا این سوره با جمله « و النجم اذا هوی ، ما ضل صاحبکم و ما غوی ، و ما ینطق عن الهوی ، ان هو الا وحی یوحی ، علمه شدید القوی » آغازشده است.
در این آیات بر عدم ضلالت و اغواء و نطق از روی هوی برای پیامبرتاکید شده است . همچنین تصریح شده که هر چه پیامبر می گوید وحی است « ان هوالا وحی یوحی » و اگر چنین بود که ابلیس بتواند در این جا تلبیس کند ، لازمه اش تکذیب کلام خداست . و هرگز شیطان ، بر خواست خدا غالب نیاید . ان کید الشیطان کان ضعیفا(11). کتب الله لاغلبن انا و رسلی ان الله قوی عزیز(12). عزیز ، کسی را گویند که دیگری نتواند بر او چیره گردد . چگونه ابلیس که در موضع ضعف قرار دارد می تواندبر خدا که در موضع قوت است ، چیره شود ؟

در قرآن به صراحت هر گونه سلطه ابلیس را بر مؤمنآنکه در پناه خدایند نفی می کند . خداوند می فرماید : « انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون »(13)و « ان عبادی لیس لک علیهم سلطان ... » (14)شیطان خود گوید : « و ما کان لی علیک من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی(15)، مرا بر شما سلطه ای نبود جز آنکه شما را خواندم و خود اجابت کردید » . پس چگونه ، ابلیس می تواند بر مشاعر پیامبر اسلام چیره گردد ؟
به علاوه خداوند صیانت قرآن را چنین ضمانت کرده است : انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون(16)و لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید(17)
بنابراین قرآن در بستر زمان ، همواره از گزند حوادث در امان خواهد بود . هرگز کسی یارای دست برد ، افزودن و کم کردن آن را ندارد . پس چگونه ابلیس توانست در حال نزول ، به آن دستبرد زند و بر آن بیفزاید ؟ مخصوصا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معصوم است ، به ویژه در دریافت و ابلاغ شریعت . این امر مورد اجماع امت است . هرگز نیرنگ های شیطان در این باره کارگر نیست . پیامبر صلی الله علیه و آله اشتباه نمی کند ، خطا نمی رود و کسی و چیزی بر عقل و فکر و اندیشه وی چیره نمی شود .

او مشمول عنایت حق قرار گرفته و اصبر لحکم ربک فانک باعیننا(18)، شکیبا باش در پیشگاه فرمان پروردگارت ، که در پوشش عنایت ما قرار داری» و هرگز خدا او را به خود رها نمی کند و نمی گذارد در چنگال اهریمن اسیر گردد .

از آن گذشته پیامبر ، عرب است ، فصیح ترین ناطقان به « ضاد » است(19)بر روابط و مناسبات کلامی بهتر از هر کس واقف است، نمی توان باور کرد که آن حضرت تهافت میان آن عبارت شرک آمیز و دو آیه پس از آن یعنی ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان ان یتبعون الا الظن(20)را که آلهه مشرکان را به باد انتقاد گرفته و بی اساس شمرده است ، درک نکند . حتی اگر بپذیریم که او این تناقض را درک نکرده ، مشرکان چگونه این تناقض را پذیرفتند ؟ بقیه آیات تا آخر سوره نیز چیزی جز انتقاد و نکوهش و بی ارج دانستن عقاید قریش نیست . بدین ترتیب هر انسان اندیشمندی واهی بودن این افسانه را به روشنی در می یابد .

اما دو آیه مورد استشهاد اهل حدیث که به عنوان تایید آورده اند ، هرگز ربطی به افسانه یاد شده ندارد :
1 - آیه فینسخ الله ما یلقی الشیطان(21)گویای این حقیقت است که هر صاحب شریعتی در این آرزوست تا کوشش وی نتیجه بخش باشد ، اهداف و خواسته های او جامه عمل بپوشد ، کلمة الله در زمین مستقر شود ، ولی شیطان پیوسته در راه تحقق این اهداف عالی سنگ اندازی می کند ، سد راه به وجود می آورد القی الشیطان فی امنیته(22)، ولی ان الله قوی عزیز(23)و ان کید الشیطان کان ضعیفا(24). پس هر آنچه ابلیس در این راه تلبیس کند و سد راه ایجاد نماید ، خداوند آن را در هم شکسته بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق(25)، تمامی آنچه رشته است از هم می گسلد « فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم » (26)و آیات و بینات الهی را استوارتر می کند .

2 - آیه تثبیت(27)مقام عصمت انبیا را ثابت می کند . اگر عصمت ، که همان عنایت الهی و روشنگر راه پیامبران است ، شامل حال انبیا نبود ، لغزش و انحراف به سوی بد اندیشان امکان داشت . قدرت و نفوذ طاغوتیان در ایجاد جو مناسب با اهداف پلیدشان آن قدر گسترده و حساب شده است که ممکن است شایسته ترین افراد فریب بخورند و به سوی آنان جذب شوند . صرفا عنایت الهی است که شامل بندگان صالح خود می شود و آنان را از وسوسه ها و دسیسه های شیطانی در امان نگاه می دارد . به هر حال ، آیه تثبیت دلالت دارد . بر این که لغزشی انجام نگرفته و این به دلیل « لو لا » امتناعیه است ( اگر نبود ، چنین می شد ) .
محمد حسین هیکل می گوید : « تمسک جستن به آیه « لولا ان ثبتناک ... » نتیجه معکوس می دهد ، زیرا آیه از وقوع لغزش حکایت نمی کند ، بلکه از ثبات پیامبر که مورد عنایت پروردگار قرار گرفته است ، حکایت دارد . اما آیه « تمنی » - چنانکه گذشت - هیچگونه ربطی به افسانه غرانیق ندارد » (28). اساسا آیه مذکور درباره یک دستور عمومی است تا مسلمانان بدانند پیوسته مورد عنایت پروردگار قرار دارند و اگر لغزشی ناروا انجام دهند هر آینه به شدیدترین عقوبت ها دچار می شوند و دنیا و آخرت بر آنها تنگ خواهد شد .
و اصولا « تمنی » را - که به معنای آرزو و خواسته است - به معنای « تلاوت » گرفتن ، کاملا فاقد سند اعتبار است .
--------------------------------------------
پی نوشت ها:

1 - نجم 53 : 20 - 1 .
2 - غرانیق جمع غرنوق به معنای جوانی شاداب ، ظریف و زیباست . اساسا اسم مرغ آبی سفید و ظریف است باگردن بلند و با نام « قو » معروف است . معنای عبارت چنین می شود : این پرندگان زیبا که بلند پروازند از آنها امید شفاعت می رود . مقصود سه بت معروف : لات ، عزی و منات بزرگ ترین بت های عرب است .
3 - از همین جا روشن می شود که این خبر ساختگی است ، زیرا اگر درست باشد که شب هنگام به پیامبر وحی شد که این کلمات از تلبیس ابلیس است ، چگونه ممکن است در یک روز با وسایل و امکانات آن روز خبر به مسلمانان حبشه برسد و در این فاصله کوتاه به مکه باز گردند .
4 - اسراء 17 : 75 - 73 .
5 - حج 22 : 52 .
6 - تفسیر طبری ، ج 17 ، ص 134 - 131 . تاریخ طبری ج 2 ص 78 - 75 . سیره ابن اسحاق ج 1 ص 179 - 178 . الروض الانف ج 2 ص 126 . جلال الدین سیوطی ، الدار المنثور ، ج 4 ، ص 194 و 368 - 366 . ابن حجر عسقلانی ، فتح الباری فی شرح البخاری ، ج 8 ، ص 333 .
7 - رسالة الشفا ، ج 2 ، ص 117 .
8 - فتح الباری ، ج 8 ، ص 333 .
9 - تفسیر کبیر رازی ، ج 23 ، ص 50 .
10 - حیاة محمد ، ص 129 - 124 .
11 - نساء 4 : 76 .
12 - مجادله 58 : 21 .
13 - نحل 16 : 99 .
14 - اسراء 17 : 65 .
15 - ابراهیم 14 : 22 .
16 - حجر 15 : 9 .
17 - فصلت 41 : 42 .
18 - طور 52 : 48 .
19 - اشاره است به کلام پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود : « انا افصح من نطق بالضاد » که از فصاحت والای وی ایشان در میان عرب حکایت دارد .
20 - نجم 53 : 23 .
21 - حج 22 ، 52 .
22 - حج 22 : 52 .
23 - حدید 57 : 22 و مجادله 58 : 21 .
24 - نساء 4 : 76 .
25 - انبیا 21 : 18 .
26 - حج 22 : 52 .
27 - اسراء 17 : 75 - 73 .
28 - حیاة محمد ص 129 - 124 .

منبع: حوزه

پیامبر صلی الله علیه و آله پیوسته در این آرزو بود که میان او و قریش همبستگی صورت گیرد ،از جدایی قوم خویش نگران بود. در یکی از روزها که او در کنار کعبه نشسته بود و در این اندیشه فرو رفته بود و گروهی از قریش در نزدیکی او بودند در آن هنگام سوره «نجم» بر وی نازل گردید.
پیامبر صلی الله علیه و آله همانگونه که سوره بر وی نازل می شد ،آن را تلاوت می فرمود: « و النجم اذا هوی ،ما ضل صاحبکم و ما غوی ،و ما ینطق عن الهوی ،ان هو الا وحی یوحی ،علمه شدید القوی... » ،تا رسید به آیه «افرایتم اللات والعزی ، و مناة الثالثة الاخری ...»(1)که شیطان در این میانه دخالت نمود و بدون آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله پی ببرد ،به او القا کرد: « تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی»(2) سپس بقیه سوره را ادامه داد.

مشرکانی که گوش فرا می دادند تا این عبارت را - که وصف آلهه (بت ها) می کرد و امید شفاعت آنها را نوید می داد - شنیدند ،خرسند شدند و موضع خود را نسبت به مسلمانان تغییر داده ،دست برادری و وحدت به سوی آنان دراز کردند و همگی شادمان گشتند و این پیشامد را به فال نیک گرفتند. این خبر به حبشه رسید .

مسلمانان که بدان جا هجرت کرده بودند از این پیشامد خشنود شده ،همگی برگشتند و در مکه با مشرکان برادرانه به زندگی و هم زیستی خویش ادامه دادند .

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بیش از همه از این توافق و هماهنگی خرسند شده بود. شب هنگام که پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه برگشت ،جبرئیل فرود آمد ،از او خواست تا سوره نازل شده را بخواند.

پیامبر صلی الله علیه و آله خواند تا رسید به عبارت یاد شده ،ناگهان جبرئیل نهیب زد: ساکت باش! این چه گفتاری است که بر زبان می رانی.

آنگاه بود که پیامبر صلی الله علیه و آله به اشتباه خود پی برد و دانست فریبی در کار بوده و ابلیس تلبیس خود را بر وی تحمیل کرده است! پیامبر صلی الله علیه و آله از این امر به شدت ناراحت گردید و از جان خود سیر گردید. گفت: « عجبا! بر خدا دروغ بسته ام، چیزی گفته ام که خدا نگفته است، آه چه بد بختی بزرگی» (3).

بنا بر برخی نقل ها پیامبر صلی الله علیه و آله به جبرئیل گفت: « آنکه این دو آیه را بر من خواند، در صورت به تو می مانست». جبرئیل گفت: پناه بر خدا چنین چیزی هرگز نبوده است . بعد از آن حزن و اندوه پیامبر صلی الله علیه و آله بیشتر و جانکاه تر گردید . گویند : درهمین باره ، آیه ذیل نازل شد :
« و ان کادوا لیفتنونک عن الذی اوحینا الیک لتفتری علینا غیره و اذن لاتخذوک خلیلا ، ولو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا ، اذن لاذقناک ضعف الحیاة و ضعف الممات ثم لاتجد لک علینا نصیرا(4)،

نزدیک بود آنان تو را [ با نیرنگ های شان ] از آنچه بر تو وحی کرده ایم بفریبند ، تا جز آنچه را که گفته ایم به ما نسبت دهی و در آن صورت ، تو را به دوستی خود برگزینند . و اگر تو را استوار نمی داشتیم [ و در پرتو مقام عصمت ، مصون از انحراف نبودی ] نزدیک بود [ لغزش نموده ] به سوی آنان تمایل کنی . هر گاه چنین می کردی ما دو برابر شکنجه در زندگی دنیا و دو برابر شکنجه پس از مرگ رابه تو می چشاندیم ، سپس در برابر ما ، یاوری برای خود نمی یافتی » .

این آیه بر شدت حزن پیامبر افزود و همواره در اندوه و حسرت به سر می برد تا آنکه مورد عنایت حق قرار گرفت و برای رفع اندوه و نگرانی وی این آیه نازل شد: و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم(5)، پیامبری را پیش از تو نفرستاده ایم مگر آنکه خواسته ای داشته باشد که شیطان در خواسته او القاءاتی نموده ولی خداوند آن القاءات را از میان برده پایه های آیات خود را مستحکم می سازد» آنگاه خاطر وی آسوده گشت و هر گونه اندوه و ناراحتی از وی زایل گردید(6).

این افسانه را هیچ یک از محققین علمای اسلام نپذیرفته و آن را خرافه ای بیش ندانسته اند.
قاضی عیاض می گوید : « این حدیث در هیچ یک از کتب صحاح نقل نشده و هرگز شخص مورد اعتمادی آن را روایت نکرده است و سند متصلی هم ندارد . صرفا مفسرین ظاهر نگر و تاریخ نویسان خوش باور ، آنانکه فرقی میان سلیم و سقیم نمی گذارند و در جمع آوری غرایب و عجایب ولع می ورزند ، آن را روایت کرده اند و دست به دست گردانده اند ... قاضی بکر بن علا راست گفته است که مسلمانان گرفتار چنین هوس خواهانی شده اند با آنکه سند این حدیث سست و متن آن مشوش و مضطرب و دگرگون است » (7).

ابوبکر ابن العربی می گوید : « هر آنچه طبری در این مورد روایت کرده باطل است و اصلی ندارد » (8). محمد بن اسحاق رساله ای درباره این حدیث نگاشته و کاملا آن را تکذیب کرده است و آن را ساخته و پرداخته زنادقه می داند(9).

استاد محمد حسین هیکل گفتار دقیقی درباره این افسانه دارد و با بیانی روشن تناقض گویی و دروغ بودن آن را آشکار می سازد(10).

ظاهرا نیازی نیست تا تهافت و عدم انسجام صدر و ذیل این افسانه را بازگو کنیم ،زیرا با مختصر دقت بر هر خواننده ای امر روشن می شود . جالب آنکه جعل کننده این افسانه ناشیانه عمل کرده است ، زیرا این سوره با جمله « و النجم اذا هوی ، ما ضل صاحبکم و ما غوی ، و ما ینطق عن الهوی ، ان هو الا وحی یوحی ، علمه شدید القوی » آغازشده است.

در این آیات بر عدم ضلالت و اغواء و نطق از روی هوی برای پیامبرتاکید شده است . همچنین تصریح شده که هر چه پیامبر می گوید وحی است « ان هوالا وحی یوحی » و اگر چنین بود که ابلیس بتواند در این جا تلبیس کند ، لازمه اش تکذیب کلام خداست . و هرگز شیطان ، بر خواست خدا غالب نیاید . ان کید الشیطان کان ضعیفا(11). کتب الله لاغلبن انا و رسلی ان الله قوی عزیز(12). عزیز ، کسی را گویند که دیگری نتواند بر او چیره گردد . چگونه ابلیس که در موضع ضعف قرار دارد می تواندبر خدا که در موضع قوت است ، چیره شود ؟

در قرآن به صراحت هر گونه سلطه ابلیس را بر مؤمنآنکه در پناه خدایند نفی می کند . خداوند می فرماید : « انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون »(13)و « ان عبادی لیس لک علیهم سلطان ... » (14)شیطان خود گوید : « و ما کان لی علیک من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی(15)، مرا بر شما سلطه ای نبود جز آنکه شما را خواندم و خود اجابت کردید » . پس چگونه ، ابلیس می تواند بر مشاعر پیامبر اسلام چیره گردد ؟

به علاوه خداوند صیانت قرآن را چنین ضمانت کرده است : انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون(16)و لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید(17)

بنابراین قرآن در بستر زمان ، همواره از گزند حوادث در امان خواهد بود . هرگز کسی یارای دست برد ، افزودن و کم کردن آن را ندارد . پس چگونه ابلیس توانست در حال نزول ، به آن دستبرد زند و بر آن بیفزاید ؟ مخصوصا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معصوم است ، به ویژه در دریافت و ابلاغ شریعت . این امر مورد اجماع امت است . هرگز نیرنگ های شیطان در این باره کارگر نیست . پیامبر صلی الله علیه و آله اشتباه نمی کند ، خطا نمی رود و کسی و چیزی بر عقل و فکر و اندیشه وی چیره نمی شود .

او مشمول عنایت حق قرار گرفته و اصبر لحکم ربک فانک باعیننا(18)، شکیبا باش در پیشگاه فرمان پروردگارت ، که در پوشش عنایت ما قرار داری» و هرگز خدا او را به خود رها نمی کند و نمی گذارد در چنگال اهریمن اسیر گردد .

از آن گذشته پیامبر ، عرب است ، فصیح ترین ناطقان به « ضاد » است(19)بر روابط و مناسبات کلامی بهتر از هر کس واقف است، نمی توان باور کرد که آن حضرت تهافت میان آن عبارت شرک آمیز و دو آیه پس از آن یعنی ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان ان یتبعون الا الظن(20)را که آلهه مشرکان را به باد انتقاد گرفته و بی اساس شمرده است ، درک نکند . حتی اگر بپذیریم که او این تناقض را درک نکرده ، مشرکان چگونه این تناقض را پذیرفتند ؟ بقیه آیات تا آخر سوره نیز چیزی جز انتقاد و نکوهش و بی ارج دانستن عقاید قریش نیست . بدین ترتیب هر انسان اندیشمندی واهی بودن این افسانه را به روشنی در می یابد .

اما دو آیه مورد استشهاد اهل حدیث که به عنوان تایید آورده اند ، هرگز ربطی به افسانه یاد شده ندارد :
1 - آیه فینسخ الله ما یلقی الشیطان(21)گویای این حقیقت است که هر صاحب شریعتی در این آرزوست تا کوشش وی نتیجه بخش باشد ، اهداف و خواسته های او جامه عمل بپوشد ، کلمة الله در زمین مستقر شود ، ولی شیطان پیوسته در راه تحقق این اهداف عالی سنگ اندازی می کند ، سد راه به وجود می آورد القی الشیطان فی امنیته(22)، ولی ان الله قوی عزیز(23)و ان کید الشیطان کان ضعیفا(24). پس هر آنچه ابلیس در این راه تلبیس کند و سد راه ایجاد نماید ، خداوند آن را در هم شکسته بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق(25)، تمامی آنچه رشته است از هم می گسلد « فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم » (26)و آیات و بینات الهی را استوارتر می کند .

2 - آیه تثبیت(27)مقام عصمت انبیا را ثابت می کند . اگر عصمت ، که همان عنایت الهی و روشنگر راه پیامبران است ، شامل حال انبیا نبود ، لغزش و انحراف به سوی بد اندیشان امکان داشت . قدرت و نفوذ طاغوتیان در ایجاد جو مناسب با اهداف پلیدشان آن قدر گسترده و حساب شده است که ممکن است شایسته ترین افراد فریب بخورند و به سوی آنان جذب شوند . صرفا عنایت الهی است که شامل بندگان صالح خود می شود و آنان را از وسوسه ها و دسیسه های شیطانی در امان نگاه می دارد . به هر حال ، آیه تثبیت دلالت دارد . بر این که لغزشی انجام نگرفته و این به دلیل « لو لا » امتناعیه است ( اگر نبود ، چنین می شد ) .

محمد حسین هیکل می گوید : « تمسک جستن به آیه « لولا ان ثبتناک ... » نتیجه معکوس می دهد ، زیرا آیه از وقوع لغزش حکایت نمی کند ، بلکه از ثبات پیامبر که مورد عنایت پروردگار قرار گرفته است ، حکایت دارد . اما آیه « تمنی » - چنانکه گذشت - هیچگونه ربطی به افسانه غرانیق ندارد » (28). اساسا آیه مذکور درباره یک دستور عمومی است تا مسلمانان بدانند پیوسته مورد عنایت پروردگار قرار دارند و اگر لغزشی ناروا انجام دهند هر آینه به شدیدترین عقوبت ها دچار می شوند و دنیا و آخرت بر آنها تنگ خواهد شد .
و اصولا « تمنی » را - که به معنای آرزو و خواسته است - به معنای « تلاوت » گرفتن ، کاملا فاقد سند اعتبار است .
--------------------------------------------
پی نوشت ها:

1 - نجم 53 : 20 - 1 .
2 - غرانیق جمع غرنوق به معنای جوانی شاداب ، ظریف و زیباست . اساسا اسم مرغ آبی سفید و ظریف است باگردن بلند و با نام « قو » معروف است . معنای عبارت چنین می شود : این پرندگان زیبا که بلند پروازند از آنها امید شفاعت می رود . مقصود سه بت معروف : لات ، عزی و منات بزرگ ترین بت های عرب است .
3 - از همین جا روشن می شود که این خبر ساختگی است ، زیرا اگر درست باشد که شب هنگام به پیامبر وحی شد که این کلمات از تلبیس ابلیس است ، چگونه ممکن است در یک روز با وسایل و امکانات آن روز خبر به مسلمانان حبشه برسد و در این فاصله کوتاه به مکه باز گردند .
4 - اسراء 17 : 75 - 73 .
5 - حج 22 : 52 .
6 - تفسیر طبری ، ج 17 ، ص 134 - 131 . تاریخ طبری ج 2 ص 78 - 75 . سیره ابن اسحاق ج 1 ص 179 - 178 . الروض الانف ج 2 ص 126 . جلال الدین سیوطی ، الدار المنثور ، ج 4 ، ص 194 و 368 - 366 . ابن حجر عسقلانی ، فتح الباری فی شرح البخاری ، ج 8 ، ص 333 .
7 - رسالة الشفا ، ج 2 ، ص 117 .
8 - فتح الباری ، ج 8 ، ص 333 .
9 - تفسیر کبیر رازی ، ج 23 ، ص 50 .
10 - حیاة محمد ، ص 129 - 124 .
11 - نساء 4 : 76 .
12 - مجادله 58 : 21 .
13 - نحل 16 : 99 .
14 - اسراء 17 : 65 .
15 - ابراهیم 14 : 22 .
16 - حجر 15 : 9 .
17 - فصلت 41 : 42 .
18 - طور 52 : 48 .
19 - اشاره است به کلام پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود : « انا افصح من نطق بالضاد » که از فصاحت والای وی ایشان در میان عرب حکایت دارد .
20 - نجم 53 : 23 .
21 - حج 22 ، 52 .
22 - حج 22 : 52 .
23 - حدید 57 : 22 و مجادله 58 : 21 .
24 - نساء 4 : 76 .
25 - انبیا 21 : 18 .
26 - حج 22 : 52 .
27 - اسراء 17 : 75 - 73 .
28 - حیاة محمد ص 129 - 124 .

منبع: حوزه

پیامبر صلی الله علیه و آله پیوسته در این آرزو بود که میان او و قریش همبستگی صورت گیرد ،از جدایی قوم خویش نگران بود. در یکی از روزها که او در کنار کعبه نشسته بود و در این اندیشه فرو رفته بود و گروهی از قریش در نزدیکی او بودند در آن هنگام سوره «نجم» بر وی نازل گردید.
پیامبر صلی الله علیه و آله همانگونه که سوره بر وی نازل می شد ،آن را تلاوت می فرمود: « و النجم اذا هوی ،ما ضل صاحبکم و ما غوی ،و ما ینطق عن الهوی ،ان هو الا وحی یوحی ،علمه شدید القوی... » ،تا رسید به آیه «افرایتم اللات والعزی ، و مناة الثالثة الاخری ...»(1)که شیطان در این میانه دخالت نمود و بدون آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله پی ببرد ،به او القا کرد: « تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی»(2) سپس بقیه سوره را ادامه داد.

مشرکانی که گوش فرا می دادند تا این عبارت را - که وصف آلهه (بت ها) می کرد و امید شفاعت آنها را نوید می داد - شنیدند ،خرسند شدند و موضع خود را نسبت به مسلمانان تغییر داده ،دست برادری و وحدت به سوی آنان دراز کردند و همگی شادمان گشتند و این پیشامد را به فال نیک گرفتند. این خبر به حبشه رسید .

مسلمانان که بدان جا هجرت کرده بودند از این پیشامد خشنود شده ،همگی برگشتند و در مکه با مشرکان برادرانه به زندگی و هم زیستی خویش ادامه دادند .

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بیش از همه از این توافق و هماهنگی خرسند شده بود. شب هنگام که پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه برگشت ،جبرئیل فرود آمد ،از او خواست تا سوره نازل شده را بخواند.

پیامبر صلی الله علیه و آله خواند تا رسید به عبارت یاد شده ،ناگهان جبرئیل نهیب زد: ساکت باش! این چه گفتاری است که بر زبان می رانی.

آنگاه بود که پیامبر صلی الله علیه و آله به اشتباه خود پی برد و دانست فریبی در کار بوده و ابلیس تلبیس خود را بر وی تحمیل کرده است! پیامبر صلی الله علیه و آله از این امر به شدت ناراحت گردید و از جان خود سیر گردید. گفت: « عجبا! بر خدا دروغ بسته ام، چیزی گفته ام که خدا نگفته است، آه چه بد بختی بزرگی» (3).

بنا بر برخی نقل ها پیامبر صلی الله علیه و آله به جبرئیل گفت: « آنکه این دو آیه را بر من خواند، در صورت به تو می مانست». جبرئیل گفت: پناه بر خدا چنین چیزی هرگز نبوده است . بعد از آن حزن و اندوه پیامبر صلی الله علیه و آله بیشتر و جانکاه تر گردید . گویند : درهمین باره ، آیه ذیل نازل شد :
« و ان کادوا لیفتنونک عن الذی اوحینا الیک لتفتری علینا غیره و اذن لاتخذوک خلیلا ، ولو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا ، اذن لاذقناک ضعف الحیاة و ضعف الممات ثم لاتجد لک علینا نصیرا(4)،

نزدیک بود آنان تو را [ با نیرنگ های شان ] از آنچه بر تو وحی کرده ایم بفریبند ، تا جز آنچه را که گفته ایم به ما نسبت دهی و در آن صورت ، تو را به دوستی خود برگزینند . و اگر تو را استوار نمی داشتیم [ و در پرتو مقام عصمت ، مصون از انحراف نبودی ] نزدیک بود [ لغزش نموده ] به سوی آنان تمایل کنی . هر گاه چنین می کردی ما دو برابر شکنجه در زندگی دنیا و دو برابر شکنجه پس از مرگ رابه تو می چشاندیم ، سپس در برابر ما ، یاوری برای خود نمی یافتی » .

این آیه بر شدت حزن پیامبر افزود و همواره در اندوه و حسرت به سر می برد تا آنکه مورد عنایت حق قرار گرفت و برای رفع اندوه و نگرانی وی این آیه نازل شد: و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم(5)، پیامبری را پیش از تو نفرستاده ایم مگر آنکه خواسته ای داشته باشد که شیطان در خواسته او القاءاتی نموده ولی خداوند آن القاءات را از میان برده پایه های آیات خود را مستحکم می سازد» آنگاه خاطر وی آسوده گشت و هر گونه اندوه و ناراحتی از وی زایل گردید(6).

این افسانه را هیچ یک از محققین علمای اسلام نپذیرفته و آن را خرافه ای بیش ندانسته اند.
قاضی عیاض می گوید : « این حدیث در هیچ یک از کتب صحاح نقل نشده و هرگز شخص مورد اعتمادی آن را روایت نکرده است و سند متصلی هم ندارد . صرفا مفسرین ظاهر نگر و تاریخ نویسان خوش باور ، آنانکه فرقی میان سلیم و سقیم نمی گذارند و در جمع آوری غرایب و عجایب ولع می ورزند ، آن را روایت کرده اند و دست به دست گردانده اند ... قاضی بکر بن علا راست گفته است که مسلمانان گرفتار چنین هوس خواهانی شده اند با آنکه سند این حدیث سست و متن آن مشوش و مضطرب و دگرگون است » (7).

ابوبکر ابن العربی می گوید : « هر آنچه طبری در این مورد روایت کرده باطل است و اصلی ندارد » (8). محمد بن اسحاق رساله ای درباره این حدیث نگاشته و کاملا آن را تکذیب کرده است و آن را ساخته و پرداخته زنادقه می داند(9).

استاد محمد حسین هیکل گفتار دقیقی درباره این افسانه دارد و با بیانی روشن تناقض گویی و دروغ بودن آن را آشکار می سازد(10).

ظاهرا نیازی نیست تا تهافت و عدم انسجام صدر و ذیل این افسانه را بازگو کنیم ،زیرا با مختصر دقت بر هر خواننده ای امر روشن می شود . جالب آنکه جعل کننده این افسانه ناشیانه عمل کرده است ، زیرا این سوره با جمله « و النجم اذا هوی ، ما ضل صاحبکم و ما غوی ، و ما ینطق عن الهوی ، ان هو الا وحی یوحی ، علمه شدید القوی » آغازشده است.

در این آیات بر عدم ضلالت و اغواء و نطق از روی هوی برای پیامبرتاکید شده است . همچنین تصریح شده که هر چه پیامبر می گوید وحی است « ان هوالا وحی یوحی » و اگر چنین بود که ابلیس بتواند در این جا تلبیس کند ، لازمه اش تکذیب کلام خداست . و هرگز شیطان ، بر خواست خدا غالب نیاید . ان کید الشیطان کان ضعیفا(11). کتب الله لاغلبن انا و رسلی ان الله قوی عزیز(12). عزیز ، کسی را گویند که دیگری نتواند بر او چیره گردد . چگونه ابلیس که در موضع ضعف قرار دارد می تواندبر خدا که در موضع قوت است ، چیره شود ؟

در قرآن به صراحت هر گونه سلطه ابلیس را بر مؤمنآنکه در پناه خدایند نفی می کند . خداوند می فرماید : « انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون »(13)و « ان عبادی لیس لک علیهم سلطان ... » (14)شیطان خود گوید : « و ما کان لی علیک من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی(15)، مرا بر شما سلطه ای نبود جز آنکه شما را خواندم و خود اجابت کردید » . پس چگونه ، ابلیس می تواند بر مشاعر پیامبر اسلام چیره گردد ؟

به علاوه خداوند صیانت قرآن را چنین ضمانت کرده است : انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون(16)و لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید(17)

بنابراین قرآن در بستر زمان ، همواره از گزند حوادث در امان خواهد بود . هرگز کسی یارای دست برد ، افزودن و کم کردن آن را ندارد . پس چگونه ابلیس توانست در حال نزول ، به آن دستبرد زند و بر آن بیفزاید ؟ مخصوصا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معصوم است ، به ویژه در دریافت و ابلاغ شریعت . این امر مورد اجماع امت است . هرگز نیرنگ های شیطان در این باره کارگر نیست . پیامبر صلی الله علیه و آله اشتباه نمی کند ، خطا نمی رود و کسی و چیزی بر عقل و فکر و اندیشه وی چیره نمی شود .

او مشمول عنایت حق قرار گرفته و اصبر لحکم ربک فانک باعیننا(18)، شکیبا باش در پیشگاه فرمان پروردگارت ، که در پوشش عنایت ما قرار داری» و هرگز خدا او را به خود رها نمی کند و نمی گذارد در چنگال اهریمن اسیر گردد .

از آن گذشته پیامبر ، عرب است ، فصیح ترین ناطقان به « ضاد » است(19)بر روابط و مناسبات کلامی بهتر از هر کس واقف است، نمی توان باور کرد که آن حضرت تهافت میان آن عبارت شرک آمیز و دو آیه پس از آن یعنی ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان ان یتبعون الا الظن(20)را که آلهه مشرکان را به باد انتقاد گرفته و بی اساس شمرده است ، درک نکند . حتی اگر بپذیریم که او این تناقض را درک نکرده ، مشرکان چگونه این تناقض را پذیرفتند ؟ بقیه آیات تا آخر سوره نیز چیزی جز انتقاد و نکوهش و بی ارج دانستن عقاید قریش نیست . بدین ترتیب هر انسان اندیشمندی واهی بودن این افسانه را به روشنی در می یابد .

اما دو آیه مورد استشهاد اهل حدیث که به عنوان تایید آورده اند ، هرگز ربطی به افسانه یاد شده ندارد :
1 - آیه فینسخ الله ما یلقی الشیطان(21)گویای این حقیقت است که هر صاحب شریعتی در این آرزوست تا کوشش وی نتیجه بخش باشد ، اهداف و خواسته های او جامه عمل بپوشد ، کلمة الله در زمین مستقر شود ، ولی شیطان پیوسته در راه تحقق این اهداف عالی سنگ اندازی می کند ، سد راه به وجود می آورد القی الشیطان فی امنیته(22)، ولی ان الله قوی عزیز(23)و ان کید الشیطان کان ضعیفا(24). پس هر آنچه ابلیس در این راه تلبیس کند و سد راه ایجاد نماید ، خداوند آن را در هم شکسته بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق(25)، تمامی آنچه رشته است از هم می گسلد « فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم » (26)و آیات و بینات الهی را استوارتر می کند .

2 - آیه تثبیت(27)مقام عصمت انبیا را ثابت می کند . اگر عصمت ، که همان عنایت الهی و روشنگر راه پیامبران است ، شامل حال انبیا نبود ، لغزش و انحراف به سوی بد اندیشان امکان داشت . قدرت و نفوذ طاغوتیان در ایجاد جو مناسب با اهداف پلیدشان آن قدر گسترده و حساب شده است که ممکن است شایسته ترین افراد فریب بخورند و به سوی آنان جذب شوند . صرفا عنایت الهی است که شامل بندگان صالح خود می شود و آنان را از وسوسه ها و دسیسه های شیطانی در امان نگاه می دارد . به هر حال ، آیه تثبیت دلالت دارد . بر این که لغزشی انجام نگرفته و این به دلیل « لو لا » امتناعیه است ( اگر نبود ، چنین می شد ) .

محمد حسین هیکل می گوید : « تمسک جستن به آیه « لولا ان ثبتناک ... » نتیجه معکوس می دهد ، زیرا آیه از وقوع لغزش حکایت نمی کند ، بلکه از ثبات پیامبر که مورد عنایت پروردگار قرار گرفته است ، حکایت دارد . اما آیه « تمنی » - چنانکه گذشت - هیچگونه ربطی به افسانه غرانیق ندارد » (28). اساسا آیه مذکور درباره یک دستور عمومی است تا مسلمانان بدانند پیوسته مورد عنایت پروردگار قرار دارند و اگر لغزشی ناروا انجام دهند هر آینه به شدیدترین عقوبت ها دچار می شوند و دنیا و آخرت بر آنها تنگ خواهد شد .
و اصولا « تمنی » را - که به معنای آرزو و خواسته است - به معنای « تلاوت » گرفتن ، کاملا فاقد سند اعتبار است .
--------------------------------------------
پی نوشت ها:

1 - نجم 53 : 20 - 1 .
2 - غرانیق جمع غرنوق به معنای جوانی شاداب ، ظریف و زیباست . اساسا اسم مرغ آبی سفید و ظریف است باگردن بلند و با نام « قو » معروف است . معنای عبارت چنین می شود : این پرندگان زیبا که بلند پروازند از آنها امید شفاعت می رود . مقصود سه بت معروف : لات ، عزی و منات بزرگ ترین بت های عرب است .
3 - از همین جا روشن می شود که این خبر ساختگی است ، زیرا اگر درست باشد که شب هنگام به پیامبر وحی شد که این کلمات از تلبیس ابلیس است ، چگونه ممکن است در یک روز با وسایل و امکانات آن روز خبر به مسلمانان حبشه برسد و در این فاصله کوتاه به مکه باز گردند .
4 - اسراء 17 : 75 - 73 .
5 - حج 22 : 52 .
6 - تفسیر طبری ، ج 17 ، ص 134 - 131 . تاریخ طبری ج 2 ص 78 - 75 . سیره ابن اسحاق ج 1 ص 179 - 178 . الروض الانف ج 2 ص 126 . جلال الدین سیوطی ، الدار المنثور ، ج 4 ، ص 194 و 368 - 366 . ابن حجر عسقلانی ، فتح الباری فی شرح البخاری ، ج 8 ، ص 333 .
7 - رسالة الشفا ، ج 2 ، ص 117 .
8 - فتح الباری ، ج 8 ، ص 333 .
9 - تفسیر کبیر رازی ، ج 23 ، ص 50 .
10 - حیاة محمد ، ص 129 - 124 .
11 - نساء 4 : 76 .
12 - مجادله 58 : 21 .
13 - نحل 16 : 99 .
14 - اسراء 17 : 65 .
15 - ابراهیم 14 : 22 .
16 - حجر 15 : 9 .
17 - فصلت 41 : 42 .
18 - طور 52 : 48 .
19 - اشاره است به کلام پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود : « انا افصح من نطق بالضاد » که از فصاحت والای وی ایشان در میان عرب حکایت دارد .
20 - نجم 53 : 23 .
21 - حج 22 ، 52 .
22 - حج 22 : 52 .
23 - حدید 57 : 22 و مجادله 58 : 21 .
24 - نساء 4 : 76 .
25 - انبیا 21 : 18 .
26 - حج 22 : 52 .
27 - اسراء 17 : 75 - 73 .
28 - حیاة محمد ص 129 - 124 .

منبع: حوزه

پیامبر صلی الله علیه و آله پیوسته در این آرزو بود که میان او و قریش همبستگی صورت گیرد ،از جدایی قوم خویش نگران بود. در یکی از روزها که او در کنار کعبه نشسته بود و در این اندیشه فرو رفته بود و گروهی از قریش در نزدیکی او بودند در آن هنگام سوره «نجم» بر وی نازل گردید.
پیامبر صلی الله علیه و آله همانگونه که سوره بر وی نازل می شد ،آن را تلاوت می فرمود: « و النجم اذا هوی ،ما ضل صاحبکم و ما غوی ،و ما ینطق عن الهوی ،ان هو الا وحی یوحی ،علمه شدید القوی... » ،تا رسید به آیه «افرایتم اللات والعزی ، و مناة الثالثة الاخری ...»(1)که شیطان در این میانه دخالت نمود و بدون آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله پی ببرد ،به او القا کرد: « تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی»(2) سپس بقیه سوره را ادامه داد.

مشرکانی که گوش فرا می دادند تا این عبارت را - که وصف آلهه (بت ها) می کرد و امید شفاعت آنها را نوید می داد - شنیدند ،خرسند شدند و موضع خود را نسبت به مسلمانان تغییر داده ،دست برادری و وحدت به سوی آنان دراز کردند و همگی شادمان گشتند و این پیشامد را به فال نیک گرفتند. این خبر به حبشه رسید .

مسلمانان که بدان جا هجرت کرده بودند از این پیشامد خشنود شده ،همگی برگشتند و در مکه با مشرکان برادرانه به زندگی و هم زیستی خویش ادامه دادند .

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بیش از همه از این توافق و هماهنگی خرسند شده بود. شب هنگام که پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه برگشت ،جبرئیل فرود آمد ،از او خواست تا سوره نازل شده را بخواند.

پیامبر صلی الله علیه و آله خواند تا رسید به عبارت یاد شده ،ناگهان جبرئیل نهیب زد: ساکت باش! این چه گفتاری است که بر زبان می رانی.

آنگاه بود که پیامبر صلی الله علیه و آله به اشتباه خود پی برد و دانست فریبی در کار بوده و ابلیس تلبیس خود را بر وی تحمیل کرده است! پیامبر صلی الله علیه و آله از این امر به شدت ناراحت گردید و از جان خود سیر گردید. گفت: « عجبا! بر خدا دروغ بسته ام، چیزی گفته ام که خدا نگفته است، آه چه بد بختی بزرگی» (3).

بنا بر برخی نقل ها پیامبر صلی الله علیه و آله به جبرئیل گفت: « آنکه این دو آیه را بر من خواند، در صورت به تو می مانست». جبرئیل گفت: پناه بر خدا چنین چیزی هرگز نبوده است . بعد از آن حزن و اندوه پیامبر صلی الله علیه و آله بیشتر و جانکاه تر گردید . گویند : درهمین باره ، آیه ذیل نازل شد :
« و ان کادوا لیفتنونک عن الذی اوحینا الیک لتفتری علینا غیره و اذن لاتخذوک خلیلا ، ولو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا ، اذن لاذقناک ضعف الحیاة و ضعف الممات ثم لاتجد لک علینا نصیرا(4)،

نزدیک بود آنان تو را [ با نیرنگ های شان ] از آنچه بر تو وحی کرده ایم بفریبند ، تا جز آنچه را که گفته ایم به ما نسبت دهی و در آن صورت ، تو را به دوستی خود برگزینند . و اگر تو را استوار نمی داشتیم [ و در پرتو مقام عصمت ، مصون از انحراف نبودی ] نزدیک بود [ لغزش نموده ] به سوی آنان تمایل کنی . هر گاه چنین می کردی ما دو برابر شکنجه در زندگی دنیا و دو برابر شکنجه پس از مرگ رابه تو می چشاندیم ، سپس در برابر ما ، یاوری برای خود نمی یافتی » .

این آیه بر شدت حزن پیامبر افزود و همواره در اندوه و حسرت به سر می برد تا آنکه مورد عنایت حق قرار گرفت و برای رفع اندوه و نگرانی وی این آیه نازل شد: و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم(5)، پیامبری را پیش از تو نفرستاده ایم مگر آنکه خواسته ای داشته باشد که شیطان در خواسته او القاءاتی نموده ولی خداوند آن القاءات را از میان برده پایه های آیات خود را مستحکم می سازد» آنگاه خاطر وی آسوده گشت و هر گونه اندوه و ناراحتی از وی زایل گردید(6).

این افسانه را هیچ یک از محققین علمای اسلام نپذیرفته و آن را خرافه ای بیش ندانسته اند.
قاضی عیاض می گوید : « این حدیث در هیچ یک از کتب صحاح نقل نشده و هرگز شخص مورد اعتمادی آن را روایت نکرده است و سند متصلی هم ندارد . صرفا مفسرین ظاهر نگر و تاریخ نویسان خوش باور ، آنانکه فرقی میان سلیم و سقیم نمی گذارند و در جمع آوری غرایب و عجایب ولع می ورزند ، آن را روایت کرده اند و دست به دست گردانده اند ... قاضی بکر بن علا راست گفته است که مسلمانان گرفتار چنین هوس خواهانی شده اند با آنکه سند این حدیث سست و متن آن مشوش و مضطرب و دگرگون است » (7).

ابوبکر ابن العربی می گوید : « هر آنچه طبری در این مورد روایت کرده باطل است و اصلی ندارد » (8). محمد بن اسحاق رساله ای درباره این حدیث نگاشته و کاملا آن را تکذیب کرده است و آن را ساخته و پرداخته زنادقه می داند(9).

استاد محمد حسین هیکل گفتار دقیقی درباره این افسانه دارد و با بیانی روشن تناقض گویی و دروغ بودن آن را آشکار می سازد(10).

ظاهرا نیازی نیست تا تهافت و عدم انسجام صدر و ذیل این افسانه را بازگو کنیم ،زیرا با مختصر دقت بر هر خواننده ای امر روشن می شود . جالب آنکه جعل کننده این افسانه ناشیانه عمل کرده است ، زیرا این سوره با جمله « و النجم اذا هوی ، ما ضل صاحبکم و ما غوی ، و ما ینطق عن الهوی ، ان هو الا وحی یوحی ، علمه شدید القوی » آغازشده است.

در این آیات بر عدم ضلالت و اغواء و نطق از روی هوی برای پیامبرتاکید شده است . همچنین تصریح شده که هر چه پیامبر می گوید وحی است « ان هوالا وحی یوحی » و اگر چنین بود که ابلیس بتواند در این جا تلبیس کند ، لازمه اش تکذیب کلام خداست . و هرگز شیطان ، بر خواست خدا غالب نیاید . ان کید الشیطان کان ضعیفا(11). کتب الله لاغلبن انا و رسلی ان الله قوی عزیز(12). عزیز ، کسی را گویند که دیگری نتواند بر او چیره گردد . چگونه ابلیس که در موضع ضعف قرار دارد می تواندبر خدا که در موضع قوت است ، چیره شود ؟

در قرآن به صراحت هر گونه سلطه ابلیس را بر مؤمنآنکه در پناه خدایند نفی می کند . خداوند می فرماید : « انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون »(13)و « ان عبادی لیس لک علیهم سلطان ... » (14)شیطان خود گوید : « و ما کان لی علیک من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی(15)، مرا بر شما سلطه ای نبود جز آنکه شما را خواندم و خود اجابت کردید » . پس چگونه ، ابلیس می تواند بر مشاعر پیامبر اسلام چیره گردد ؟

به علاوه خداوند صیانت قرآن را چنین ضمانت کرده است : انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون(16)و لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید(17)

بنابراین قرآن در بستر زمان ، همواره از گزند حوادث در امان خواهد بود . هرگز کسی یارای دست برد ، افزودن و کم کردن آن را ندارد . پس چگونه ابلیس توانست در حال نزول ، به آن دستبرد زند و بر آن بیفزاید ؟ مخصوصا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معصوم است ، به ویژه در دریافت و ابلاغ شریعت . این امر مورد اجماع امت است . هرگز نیرنگ های شیطان در این باره کارگر نیست . پیامبر صلی الله علیه و آله اشتباه نمی کند ، خطا نمی رود و کسی و چیزی بر عقل و فکر و اندیشه وی چیره نمی شود .

او مشمول عنایت حق قرار گرفته و اصبر لحکم ربک فانک باعیننا(18)، شکیبا باش در پیشگاه فرمان پروردگارت ، که در پوشش عنایت ما قرار داری» و هرگز خدا او را به خود رها نمی کند و نمی گذارد در چنگال اهریمن اسیر گردد .

از آن گذشته پیامبر ، عرب است ، فصیح ترین ناطقان به « ضاد » است(19)بر روابط و مناسبات کلامی بهتر از هر کس واقف است، نمی توان باور کرد که آن حضرت تهافت میان آن عبارت شرک آمیز و دو آیه پس از آن یعنی ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان ان یتبعون الا الظن(20)را که آلهه مشرکان را به باد انتقاد گرفته و بی اساس شمرده است ، درک نکند . حتی اگر بپذیریم که او این تناقض را درک نکرده ، مشرکان چگونه این تناقض را پذیرفتند ؟ بقیه آیات تا آخر سوره نیز چیزی جز انتقاد و نکوهش و بی ارج دانستن عقاید قریش نیست . بدین ترتیب هر انسان اندیشمندی واهی بودن این افسانه را به روشنی در می یابد .

اما دو آیه مورد استشهاد اهل حدیث که به عنوان تایید آورده اند ، هرگز ربطی به افسانه یاد شده ندارد :
1 - آیه فینسخ الله ما یلقی الشیطان(21)گویای این حقیقت است که هر صاحب شریعتی در این آرزوست تا کوشش وی نتیجه بخش باشد ، اهداف و خواسته های او جامه عمل بپوشد ، کلمة الله در زمین مستقر شود ، ولی شیطان پیوسته در راه تحقق این اهداف عالی سنگ اندازی می کند ، سد راه به وجود می آورد القی الشیطان فی امنیته(22)، ولی ان الله قوی عزیز(23)و ان کید الشیطان کان ضعیفا(24). پس هر آنچه ابلیس در این راه تلبیس کند و سد راه ایجاد نماید ، خداوند آن را در هم شکسته بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق(25)، تمامی آنچه رشته است از هم می گسلد « فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم » (26)و آیات و بینات الهی را استوارتر می کند .

2 - آیه تثبیت(27)مقام عصمت انبیا را ثابت می کند . اگر عصمت ، که همان عنایت الهی و روشنگر راه پیامبران است ، شامل حال انبیا نبود ، لغزش و انحراف به سوی بد اندیشان امکان داشت . قدرت و نفوذ طاغوتیان در ایجاد جو مناسب با اهداف پلیدشان آن قدر گسترده و حساب شده است که ممکن است شایسته ترین افراد فریب بخورند و به سوی آنان جذب شوند . صرفا عنایت الهی است که شامل بندگان صالح خود می شود و آنان را از وسوسه ها و دسیسه های شیطانی در امان نگاه می دارد . به هر حال ، آیه تثبیت دلالت دارد . بر این که لغزشی انجام نگرفته و این به دلیل « لو لا » امتناعیه است ( اگر نبود ، چنین می شد ) .

محمد حسین هیکل می گوید : « تمسک جستن به آیه « لولا ان ثبتناک ... » نتیجه معکوس می دهد ، زیرا آیه از وقوع لغزش حکایت نمی کند ، بلکه از ثبات پیامبر که مورد عنایت پروردگار قرار گرفته است ، حکایت دارد . اما آیه « تمنی » - چنانکه گذشت - هیچگونه ربطی به افسانه غرانیق ندارد » (28). اساسا آیه مذکور درباره یک دستور عمومی است تا مسلمانان بدانند پیوسته مورد عنایت پروردگار قرار دارند و اگر لغزشی ناروا انجام دهند هر آینه به شدیدترین عقوبت ها دچار می شوند و دنیا و آخرت بر آنها تنگ خواهد شد .
و اصولا « تمنی » را - که به معنای آرزو و خواسته است - به معنای « تلاوت » گرفتن ، کاملا فاقد سند اعتبار است .
--------------------------------------------
پی نوشت ها:

1 - نجم 53 : 20 - 1 .
2 - غرانیق جمع غرنوق به معنای جوانی شاداب ، ظریف و زیباست . اساسا اسم مرغ آبی سفید و ظریف است باگردن بلند و با نام « قو » معروف است . معنای عبارت چنین می شود : این پرندگان زیبا که بلند پروازند از آنها امید شفاعت می رود . مقصود سه بت معروف : لات ، عزی و منات بزرگ ترین بت های عرب است .
3 - از همین جا روشن می شود که این خبر ساختگی است ، زیرا اگر درست باشد که شب هنگام به پیامبر وحی شد که این کلمات از تلبیس ابلیس است ، چگونه ممکن است در یک روز با وسایل و امکانات آن روز خبر به مسلمانان حبشه برسد و در این فاصله کوتاه به مکه باز گردند .
4 - اسراء 17 : 75 - 73 .
5 - حج 22 : 52 .
6 - تفسیر طبری ، ج 17 ، ص 134 - 131 . تاریخ طبری ج 2 ص 78 - 75 . سیره ابن اسحاق ج 1 ص 179 - 178 . الروض الانف ج 2 ص 126 . جلال الدین سیوطی ، الدار المنثور ، ج 4 ، ص 194 و 368 - 366 . ابن حجر عسقلانی ، فتح الباری فی شرح البخاری ، ج 8 ، ص 333 .
7 - رسالة الشفا ، ج 2 ، ص 117 .
8 - فتح الباری ، ج 8 ، ص 333 .
9 - تفسیر کبیر رازی ، ج 23 ، ص 50 .
10 - حیاة محمد ، ص 129 - 124 .
11 - نساء 4 : 76 .
12 - مجادله 58 : 21 .
13 - نحل 16 : 99 .
14 - اسراء 17 : 65 .
15 - ابراهیم 14 : 22 .
16 - حجر 15 : 9 .
17 - فصلت 41 : 42 .
18 - طور 52 : 48 .
19 - اشاره است به کلام پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود : « انا افصح من نطق بالضاد » که از فصاحت والای وی ایشان در میان عرب حکایت دارد .
20 - نجم 53 : 23 .
21 - حج 22 ، 52 .
22 - حج 22 : 52 .
23 - حدید 57 : 22 و مجادله 58 : 21 .
24 - نساء 4 : 76 .
25 - انبیا 21 : 18 .
26 - حج 22 : 52 .
27 - اسراء 17 : 75 - 73 .
28 - حیاة محمد ص 129 - 124 .

منبع: حوزه

3 .
21 - حج 22 ، 52 .
22 - حج 22 : 52 .
23 - حدید 57 : 22 و مجادله 58 : 21 .
24 - نساء 4 : 76 .
25 - انبیا 21 : 18 .
26 - حج 22 : 52 .
27 - اسراء 17 : 75 - 73 .
28 - حیاة محمد ص 129 - 124 .

منبع: حوزه
نزدیک بود آنان تو را [ با نیرنگ های شان ] از آنچه بر تو وحی کرده ایم بفریبند ، تا جز آنچه را که گفته ایم به ما نسبت دهی و در آن صورت ، تو را به دوستی خود برگزینند . و اگر تو را استوار نمی داشتیم [ و در پرتو مقام عصمت ، مصون از انحراف نبودی ] نزدیک بود [ لغزش نموده ] به سوی آنان تمایل کنی . هر گاه چنین می کردی ما دو برابر شکنجه در زندگی دنیا و دو برابر شکنجه پس از مرگ رابه تو می چشاندیم ، سپس در برابر ما ، یاوری برای خود نمی یافتی » .

این آیه بر شدت حزن پیامبر افزود و همواره در اندوه و حسرت به سر می برد تا آنکه مورد عنایت حق قرار گرفت و برای رفع اندوه و نگرانی وی این آیه نازل شد: و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم(5)، پیامبری را پیش از تو نفرستاده ایم مگر آنکه خواسته ای داشته باشد که شیطان در خواسته او القاءاتی نموده ولی خداوند آن القاءات را از میان برده پایه های آیات خود را مستحکم می سازد» آنگاه خاطر وی آسوده گشت و هر گونه اندوه و ناراحتی از وی زایل گردید(6).

این افسانه را هیچ یک از محققین علمای اسلام نپذیرفته و آن را خرافه ای بیش ندانسته اند.
قاضی عیاض می گوید : « این حدیث در هیچ یک از کتب صحاح نقل نشده و هرگز شخص مورد اعتمادی آن را روایت نکرده است و سند متصلی هم ندارد . صرفا مفسرین ظاهر نگر و تاریخ نویسان خوش باور ، آنانکه فرقی میان سلیم و سقیم نمی گذارند و در جمع آوری غرایب و عجایب ولع می ورزند ، آن را روایت کرده اند و دست به دست گردانده اند ... قاضی بکر بن علا راست گفته است که مسلمانان گرفتار چنین هوس خواهانی شده اند با آنکه سند این حدیث سست و متن آن مشوش و مضطرب و دگرگون است » (7).

ابوبکر ابن العربی می گوید : « هر آنچه طبری در این مورد روایت کرده باطل است و اصلی ندارد » (8). محمد بن اسحاق رساله ای درباره این حدیث نگاشته و کاملا آن را تکذیب کرده است و آن را ساخته و پرداخته زنادقه می داند(9).

استاد محمد حسین هیکل گفتار دقیقی درباره این افسانه دارد و با بیانی روشن تناقض گویی و دروغ بودن آن را آشکار می سازد(10).

ظاهرا نیازی نیست تا تهافت و عدم انسجام صدر و ذیل این افسانه را بازگو کنیم ،زیرا با مختصر دقت بر هر خواننده ای امر روشن می شود . جالب آنکه جعل کننده این افسانه ناشیانه عمل کرده است ، زیرا این سوره با جمله « و النجم اذا هوی ، ما ضل صاحبکم و ما غوی ، و ما ینطق عن الهوی ، ان هو الا وحی یوحی ، علمه شدید القوی » آغازشده است.

در این آیات بر عدم ضلالت و اغواء و نطق از روی هوی برای پیامبرتاکید شده است . همچنین تصریح شده که هر چه پیامبر می گوید وحی است « ان هوالا وحی یوحی » و اگر چنین بود که ابلیس بتواند در این جا تلبیس کند ، لازمه اش تکذیب کلام خداست . و هرگز شیطان ، بر خواست خدا غالب نیاید . ان کید الشیطان کان ضعیفا(11). کتب الله لاغلبن انا و رسلی ان الله قوی عزیز(12). عزیز ، کسی را گویند که دیگری نتواند بر او چیره گردد . چگونه ابلیس که در موضع ضعف قرار دارد می تواندبر خدا که در موضع قوت است ، چیره شود ؟

در قرآن به صراحت هر گونه سلطه ابلیس را بر مؤمنآنکه در پناه خدایند نفی می کند . خداوند می فرماید : « انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون »(13)و « ان عبادی لیس لک علیهم سلطان ... » (14)شیطان خود گوید : « و ما کان لی علیک من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی(15)، مرا بر شما سلطه ای نبود جز آنکه شما را خواندم و خود اجابت کردید » . پس چگونه ، ابلیس می تواند بر مشاعر پیامبر اسلام چیره گردد ؟

به علاوه خداوند صیانت قرآن را چنین ضمانت کرده است : انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون(16)و لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید(17)

بنابراین قرآن در بستر زمان ، همواره از گزند حوادث در امان خواهد بود . هرگز کسی یارای دست برد ، افزودن و کم کردن آن را ندارد . پس چگونه ابلیس توانست در حال نزول ، به آن دستبرد زند و بر آن بیفزاید ؟ مخصوصا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معصوم است ، به ویژه در دریافت و ابلاغ شریعت . این امر مورد اجماع امت است . هرگز نیرنگ های شیطان در این باره کارگر نیست . پیامبر صلی الله علیه و آله اشتباه نمی کند ، خطا نمی رود و کسی و چیزی بر عقل و فکر و اندیشه وی چیره نمی شود .

او مشمول عنایت حق قرار گرفته و اصبر لحکم ربک فانک باعیننا(18)، شکیبا باش در پیشگاه فرمان پروردگارت ، که در پوشش عنایت ما قرار داری» و هرگز خدا او را به خود رها نمی کند و نمی گذارد در چنگال اهریمن اسیر گردد .

از آن گذشته پیامبر ، عرب است ، فصیح ترین ناطقان به « ضاد » است(19)بر روابط و مناسبات کلامی بهتر از هر کس واقف است، نمی توان باور کرد که آن حضرت تهافت میان آن عبارت شرک آمیز و دو آیه پس از آن یعنی ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان ان یتبعون الا الظن(20)را که آلهه مشرکان را به باد انتقاد گرفته و بی اساس شمرده است ، درک نکند . حتی اگر بپذیریم که او این تناقض را درک نکرده ، مشرکان چگونه این تناقض را پذیرفتند ؟ بقیه آیات تا آخر سوره نیز چیزی جز انتقاد و نکوهش و بی ارج دانستن عقاید قریش نیست . بدین ترتیب هر انسان اندیشمندی واهی بودن این افسانه را به روشنی در می یابد .

اما دو آیه مورد استشهاد اهل حدیث که به عنوان تایید آورده اند ، هرگز ربطی به افسانه یاد شده ندارد :
1 - آیه فینسخ الله ما یلقی الشیطان(21)گویای این حقیقت است که هر صاحب شریعتی در این آرزوست تا کوشش وی نتیجه بخش باشد ، اهداف و خواسته های او جامه عمل بپوشد ، کلمة الله در زمین مستقر شود ، ولی شیطان پیوسته در راه تحقق این اهداف عالی سنگ اندازی می کند ، سد راه به وجود می آورد القی الشیطان فی امنیته(22)، ولی ان الله قوی عزیز(23)و ان کید الشیطان کان ضعیفا(24). پس هر آنچه ابلیس در این راه تلبیس کند و سد راه ایجاد نماید ، خداوند آن را در هم شکسته بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق(25)، تمامی آنچه رشته است از هم می گسلد « فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم » (26)و آیات و بینات الهی را استوارتر می کند .

2 - آیه تثبیت(27)مقام عصمت انبیا را ثابت می کند . اگر عصمت ، که همان عنایت الهی و روشنگر راه پیامبران است ، شامل حال انبیا نبود ، لغزش و انحراف به سوی بد اندیشان امکان داشت . قدرت و نفوذ طاغوتیان در ایجاد جو مناسب با اهداف پلیدشان آن قدر گسترده و حساب شده است که ممکن است شایسته ترین افراد فریب بخورند و به سوی آنان جذب شوند . صرفا عنایت الهی است که شامل بندگان صالح خود می شود و آنان را از وسوسه ها و دسیسه های شیطانی در امان نگاه می دارد . به هر حال ، آیه تثبیت دلالت دارد . بر این که لغزشی انجام نگرفته و این به دلیل « لو لا » امتناعیه است ( اگر نبود ، چنین می شد ) .

محمد حسین هیکل می گوید : « تمسک جستن به آیه « لولا ان ثبتناک ... » نتیجه معکوس می دهد ، زیرا آیه از وقوع لغزش حکایت نمی کند ، بلکه از ثبات پیامبر که مورد عنایت پروردگار قرار گرفته است ، حکایت دارد . اما آیه « تمنی » - چنانکه گذشت - هیچگونه ربطی به افسانه غرانیق ندارد » (28). اساسا آیه مذکور درباره یک دستور عمومی است تا مسلمانان بدانند پیوسته مورد عنایت پروردگار قرار دارند و اگر لغزشی ناروا انجام دهند هر آینه به شدیدترین عقوبت ها دچار می شوند و دنیا و آخرت بر آنها تنگ خواهد شد .
و اصولا « تمنی » را - که به معنای آرزو و خواسته است - به معنای « تلاوت » گرفتن ، کاملا فاقد سند اعتبار است .
--------------------------------------------
پی نوشت ها:

1 - نجم 53 : 20 - 1 .
2 - غرانیق جمع غرنوق به معنای جوانی شاداب ، ظریف و زیباست . اساسا اسم مرغ آبی سفید و ظریف است باگردن بلند و با نام « قو » معروف است . معنای عبارت چنین می شود : این پرندگان زیبا که بلند پروازند از آنها امید شفاعت می رود . مقصود سه بت معروف : لات ، عزی و منات بزرگ ترین بت های عرب است .
3 - از همین جا روشن می شود که این خبر ساختگی است ، زیرا اگر درست باشد که شب هنگام به پیامبر وحی شد که این کلمات از تلبیس ابلیس است ، چگونه ممکن است در یک روز با وسایل و امکانات آن روز خبر به مسلمانان حبشه برسد و در این فاصله کوتاه به مکه باز گردند .
4 - اسراء 17 : 75 - 73 .
5 - حج 22 : 52 .
6 - تفسیر طبری ، ج 17 ، ص 134 - 131 . تاریخ طبری ج 2 ص 78 - 75 . سیره ابن اسحاق ج 1 ص 179 - 178 . الروض الانف ج 2 ص 126 . جلال الدین سیوطی ، الدار المنثور ، ج 4 ، ص 194 و 368 - 366 . ابن حجر عسقلانی ، فتح الباری فی شرح البخاری ، ج 8 ، ص 333 .
7 - رسالة الشفا ، ج 2 ، ص 117 .
8 - فتح الباری ، ج 8 ، ص 333 .
9 - تفسیر کبیر رازی ، ج 23 ، ص 50 .
10 - حیاة محمد ، ص 129 - 124 .
11 - نساء 4 : 76 .
12 - مجادله 58 : 21 .
13 - نحل 16 : 99 .
14 - اسراء 17 : 65 .
15 - ابراهیم 14 : 22 .
16 - حجر 15 : 9 .
17 - فصلت 41 : 42 .
18 - طور 52 : 48 .
19 - اشاره است به کلام پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود : « انا افصح من نطق بالضاد » که از فصاحت والای وی ایشان در میان عرب حکایت دارد .
20 - نجم 53 : 2

پیامبر صلی الله علیه و آله پیوسته در این آرزو بود که میان او و قریش همبستگی صورت گیرد ،از جدایی قوم خویش نگران بود. در یکی از روزها که او در کنار کعبه نشسته بود و در این اندیشه فرو رفته بود و گروهی از قریش در نزدیکی او بودند در آن هنگام سوره «نجم» بر وی نازل گردید.
پیامبر صلی الله علیه و آله همانگونه که سوره بر وی نازل می شد ،آن را تلاوت می فرمود: « و النجم اذا هوی ،ما ضل صاحبکم و ما غوی ،و ما ینطق عن الهوی ،ان هو الا وحی یوحی ،علمه شدید القوی... » ،تا رسید به آیه «افرایتم اللات والعزی ، و مناة الثالثة الاخری ...»(1)که شیطان در این میانه دخالت نمود و بدون آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله پی ببرد ،به او القا کرد: « تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی»(2) سپس بقیه سوره را ادامه داد.

مشرکانی که گوش فرا می دادند تا این عبارت را - که وصف آلهه (بت ها) می کرد و امید شفاعت آنها را نوید می داد - شنیدند ،خرسند شدند و موضع خود را نسبت به مسلمانان تغییر داده ،دست برادری و وحدت به سوی آنان دراز کردند و همگی شادمان گشتند و این پیشامد را به فال نیک گرفتند. این خبر به حبشه رسید .

مسلمانان که بدان جا هجرت کرده بودند از این پیشامد خشنود شده ،همگی برگشتند و در مکه با مشرکان برادرانه به زندگی و هم زیستی خویش ادامه دادند .

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بیش از همه از این توافق و هماهنگی خرسند شده بود. شب هنگام که پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه برگشت ،جبرئیل فرود آمد ،از او خواست تا سوره نازل شده را بخواند.

پیامبر صلی الله علیه و آله خواند تا رسید به عبارت یاد شده ،ناگهان جبرئیل نهیب زد: ساکت باش! این چه گفتاری است که بر زبان می رانی.

آنگاه بود که پیامبر صلی الله علیه و آله به اشتباه خود پی برد و دانست فریبی در کار بوده و ابلیس تلبیس خود را بر وی تحمیل کرده است! پیامبر صلی الله علیه و آله از این امر به شدت ناراحت گردید و از جان خود سیر گردید. گفت: « عجبا! بر خدا دروغ بسته ام، چیزی گفته ام که خدا نگفته است، آه چه بد بختی بزرگی» (3).

بنا بر برخی نقل ها پیامبر صلی الله علیه و آله به جبرئیل گفت: « آنکه این دو آیه را بر من خواند، در صورت به تو می مانست». جبرئیل گفت: پناه بر خدا چنین چیزی هرگز نبوده است . بعد از آن حزن و اندوه پیامبر صلی الله علیه و آله بیشتر و جانکاه تر گردید . گویند : درهمین باره ، آیه ذیل نازل شد :
« و ان کادوا لیفتنونک عن الذی اوحینا الیک لتفتری علینا غیره و اذن لاتخذوک خلیلا ، ولو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا ، اذن لاذقناک ضعف الحیاة و ضعف الممات ثم لاتجد لک علینا نصیرا(4)،

نزدیک بود آنان تو را [ با نیرنگ های شان ] از آنچه بر تو وحی کرده ایم بفریبند ، تا جز آنچه را که گفته ایم به ما نسبت دهی و در آن صورت ، تو را به دوستی خود برگزینند . و اگر تو را استوار نمی داشتیم [ و در پرتو مقام عصمت ، مصون از انحراف نبودی ] نزدیک بود [ لغزش نموده ] به سوی آنان تمایل کنی . هر گاه چنین می کردی ما دو برابر شکنجه در زندگی دنیا و دو برابر شکنجه پس از مرگ رابه تو می چشاندیم ، سپس در برابر ما ، یاوری برای خود نمی یافتی » .

این آیه بر شدت حزن پیامبر افزود و همواره در اندوه و حسرت به سر می برد تا آنکه مورد عنایت حق قرار گرفت و برای رفع اندوه و نگرانی وی این آیه نازل شد: و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم(5)، پیامبری را پیش از تو نفرستاده ایم مگر آنکه خواسته ای داشته باشد که شیطان در خواسته او القاءاتی نموده ولی خداوند آن القاءات را از میان برده پایه های آیات خود را مستحکم می سازد» آنگاه خاطر وی آسوده گشت و هر گونه اندوه و ناراحتی از وی زایل گردید(6).

این افسانه را هیچ یک از محققین علمای اسلام نپذیرفته و آن را خرافه ای بیش ندانسته اند.
قاضی عیاض می گوید : « این حدیث در هیچ یک از کتب صحاح نقل نشده و هرگز شخص مورد اعتمادی آن را روایت نکرده است و سند متصلی هم ندارد . صرفا مفسرین ظاهر نگر و تاریخ نویسان خوش باور ، آنانکه فرقی میان سلیم و سقیم نمی گذارند و در جمع آوری غرایب و عجایب ولع می ورزند ، آن را روایت کرده اند و دست به دست گردانده اند ... قاضی بکر بن علا راست گفته است که مسلمانان گرفتار چنین هوس خواهانی شده اند با آنکه سند این حدیث سست و متن آن مشوش و مضطرب و دگرگون است » (7).

ابوبکر ابن العربی می گوید : « هر آنچه طبری در این مورد روایت کرده باطل است و اصلی ندارد » (8). محمد بن اسحاق رساله ای درباره این حدیث نگاشته و کاملا آن را تکذیب کرده است و آن را ساخته و پرداخته زنادقه می داند(9).

استاد محمد حسین هیکل گفتار دقیقی درباره این افسانه دارد و با بیانی روشن تناقض گویی و دروغ بودن آن را آشکار می سازد(10).

ظاهرا نیازی نیست تا تهافت و عدم انسجام صدر و ذیل این افسانه را بازگو کنیم ،زیرا با مختصر دقت بر هر خواننده ای امر روشن می شود . جالب آنکه جعل کننده این افسانه ناشیانه عمل کرده است ، زیرا این سوره با جمله « و النجم اذا هوی ، ما ضل صاحبکم و ما غوی ، و ما ینطق عن الهوی ، ان هو الا وحی یوحی ، علمه شدید القوی » آغازشده است.

در این آیات بر عدم ضلالت و اغواء و نطق از روی هوی برای پیامبرتاکید شده است . همچنین تصریح شده که هر چه پیامبر می گوید وحی است « ان هوالا وحی یوحی » و اگر چنین بود که ابلیس بتواند در این جا تلبیس کند ، لازمه اش تکذیب کلام خداست . و هرگز شیطان ، بر خواست خدا غالب نیاید . ان کید الشیطان کان ضعیفا(11). کتب الله لاغلبن انا و رسلی ان الله قوی عزیز(12). عزیز ، کسی را گویند که دیگری نتواند بر او چیره گردد . چگونه ابلیس که در موضع ضعف قرار دارد می تواندبر خدا که در موضع قوت است ، چیره شود ؟

در قرآن به صراحت هر گونه سلطه ابلیس را بر مؤمنآنکه در پناه خدایند نفی می کند . خداوند می فرماید : « انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون »(13)و « ان عبادی لیس لک علیهم سلطان ... » (14)شیطان خود گوید : « و ما کان لی علیک من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی(15)، مرا بر شما سلطه ای نبود جز آنکه شما را خواندم و خود اجابت کردید » . پس چگونه ، ابلیس می تواند بر مشاعر پیامبر اسلام چیره گردد ؟

به علاوه خداوند صیانت قرآن را چنین ضمانت کرده است : انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون(16)و لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید(17)

بنابراین قرآن در بستر زمان ، همواره از گزند حوادث در امان خواهد بود . هرگز کسی یارای دست برد ، افزودن و کم کردن آن را ندارد . پس چگونه ابلیس توانست در حال نزول ، به آن دستبرد زند و بر آن بیفزاید ؟ مخصوصا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معصوم است ، به ویژه در دریافت و ابلاغ شریعت . این امر مورد اجماع امت است . هرگز نیرنگ های شیطان در این باره کارگر نیست . پیامبر صلی الله علیه و آله اشتباه نمی کند ، خطا نمی رود و کسی و چیزی بر عقل و فکر و اندیشه وی چیره نمی شود .

او مشمول عنایت حق قرار گرفته و اصبر لحکم ربک فانک باعیننا(18)، شکیبا باش در پیشگاه فرمان پروردگارت ، که در پوشش عنایت ما قرار داری» و هرگز خدا او را به خود رها نمی کند و نمی گذارد در چنگال اهریمن اسیر گردد .

از آن گذشته پیامبر ، عرب است ، فصیح ترین ناطقان به « ضاد » است(19)بر روابط و مناسبات کلامی بهتر از هر کس واقف است، نمی توان باور کرد که آن حضرت تهافت میان آن عبارت شرک آمیز و دو آیه پس از آن یعنی ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان ان یتبعون الا الظن(20)را که آلهه مشرکان را به باد انتقاد گرفته و بی اساس شمرده است ، درک نکند . حتی اگر بپذیریم که او این تناقض را درک نکرده ، مشرکان چگونه این تناقض را پذیرفتند ؟ بقیه آیات تا آخر سوره نیز چیزی جز انتقاد و نکوهش و بی ارج دانستن عقاید قریش نیست . بدین ترتیب هر انسان اندیشمندی واهی بودن این افسانه را به روشنی در می یابد .

اما دو آیه مورد استشهاد اهل حدیث که به عنوان تایید آورده اند ، هرگز ربطی به افسانه یاد شده ندارد :
1 - آیه فینسخ الله ما یلقی الشیطان(21)گویای این حقیقت است که هر صاحب شریعتی در این آرزوست تا کوشش وی نتیجه بخش باشد ، اهداف و خواسته های او جامه عمل بپوشد ، کلمة الله در زمین مستقر شود ، ولی شیطان پیوسته در راه تحقق این اهداف عالی سنگ اندازی می کند ، سد راه به وجود می آورد القی الشیطان فی امنیته(22)، ولی ان الله قوی عزیز(23)و ان کید الشیطان کان ضعیفا(24). پس هر آنچه ابلیس در این راه تلبیس کند و سد راه ایجاد نماید ، خداوند آن را در هم شکسته بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق(25)، تمامی آنچه رشته است از هم می گسلد « فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم » (26)و آیات و بینات الهی را استوارتر می کند .

2 - آیه تثبیت(27)مقام عصمت انبیا را ثابت می کند . اگر عصمت ، که همان عنایت الهی و روشنگر راه پیامبران است ، شامل حال انبیا نبود ، لغزش و انحراف به سوی بد اندیشان امکان داشت . قدرت و نفوذ طاغوتیان در ایجاد جو مناسب با اهداف پلیدشان آن قدر گسترده و حساب شده است که ممکن است شایسته ترین افراد فریب بخورند و به سوی آنان جذب شوند . صرفا عنایت الهی است که شامل بندگان صالح خود می شود و آنان را از وسوسه ها و دسیسه های شیطانی در امان نگاه می دارد . به هر حال ، آیه تثبیت دلالت دارد . بر این که لغزشی انجام نگرفته و این به دلیل « لو لا » امتناعیه است ( اگر نبود ، چنین می شد ) .

محمد حسین هیکل می گوید : « تمسک جستن به آیه « لولا ان ثبتناک ... » نتیجه معکوس می دهد ، زیرا آیه از وقوع لغزش حکایت نمی کند ، بلکه از ثبات پیامبر که مورد عنایت پروردگار قرار گرفته است ، حکایت دارد . اما آیه « تمنی » - چنانکه گذشت - هیچگونه ربطی به افسانه غرانیق ندارد » (28). اساسا آیه مذکور درباره یک دستور عمومی است تا مسلمانان بدانند پیوسته مورد عنایت پروردگار قرار دارند و اگر لغزشی ناروا انجام دهند هر آینه به شدیدترین عقوبت ها دچار می شوند و دنیا و آخرت بر آنها تنگ خواهد شد .
و اصولا « تمنی » را - که به معنای آرزو و خواسته است - به معنای « تلاوت » گرفتن ، کاملا فاقد سند اعتبار است .
--------------------------------------------
پی نوشت ها:

1 - نجم 53 : 20 - 1 .
2 - غرانیق جمع غرنوق به معنای جوانی شاداب ، ظریف و زیباست . اساسا اسم مرغ آبی سفید و ظریف است باگردن بلند و با نام « قو » معروف است . معنای عبارت چنین می شود : این پرندگان زیبا که بلند پروازند از آنها امید شفاعت می رود . مقصود سه بت معروف : لات ، عزی و منات بزرگ ترین بت های عرب است .
3 - از همین جا روشن می شود که این خبر ساختگی است ، زیرا اگر درست باشد که شب هنگام به پیامبر وحی شد که این کلمات از تلبیس ابلیس است ، چگونه ممکن است در یک روز با وسایل و امکانات آن روز خبر به مسلمانان حبشه برسد و در این فاصله کوتاه به مکه باز گردند .
4 - اسراء 17 : 75 - 73 .
5 - حج 22 : 52 .
6 - تفسیر طبری ، ج 17 ، ص 134 - 131 . تاریخ طبری ج 2 ص 78 - 75 . سیره ابن اسحاق ج 1 ص 179 - 178 . الروض الانف ج 2 ص 126 . جلال الدین سیوطی ، الدار المنثور ، ج 4 ، ص 194 و 368 - 366 . ابن حجر عسقلانی ، فتح الباری فی شرح البخاری ، ج 8 ، ص 333 .
7 - رسالة الشفا ، ج 2 ، ص 117 .
8 - فتح الباری ، ج 8 ، ص 333 .
9 - تفسیر کبیر رازی ، ج 23 ، ص 50 .
10 - حیاة محمد ، ص 129 - 124 .
11 - نساء 4 : 76 .
12 - مجادله 58 : 21 .
13 - نحل 16 : 99 .
14 - اسراء 17 : 65 .
15 - ابراهیم 14 : 22 .
16 - حجر 15 : 9 .
17 - فصلت 41 : 42 .
18 - طور 52 : 48 .
19 - اشاره است به کلام پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود : « انا افصح من نطق بالضاد » که از فصاحت والای وی ایشان در میان عرب حکایت دارد .
20 - نجم 53 : 23 .
21 - حج 22 ، 52 .
22 - حج 22 : 52 .
23 - حدید 57 : 22 و مجادله 58 : 21 .
24 - نساء 4 : 76 .
25 - انبیا 21 : 18 .
26 - حج 22 : 52 .
27 - اسراء 17 : 75 - 73 .
28 - حیاة محمد ص 129 - 124 .

منبع: حوزه

پیامبر صلی الله علیه و آله پیوسته در این آرزو بود که میان او و قریش همبستگی صورت گیرد ،از جدایی قوم خویش نگران بود. در یکی از روزها که او در کنار کعبه نشسته بود و در این اندیشه فرو رفته بود و گروهی از قریش در نزدیکی او بودند در آن هنگام سوره «نجم» بر وی نازل گردید.
پیامبر صلی الله علیه و آله همانگونه که سوره بر وی نازل می شد ،آن را تلاوت می فرمود: « و النجم اذا هوی ،ما ضل صاحبکم و ما غوی ،و ما ینطق عن الهوی ،ان هو الا وحی یوحی ،علمه شدید القوی... » ،تا رسید به آیه «افرایتم اللات والعزی ، و مناة الثالثة الاخری ...»(1)که شیطان در این میانه دخالت نمود و بدون آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله پی ببرد ،به او القا کرد: « تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی»(2) سپس بقیه سوره را ادامه داد.

مشرکانی که گوش فرا می دادند تا این عبارت را - که وصف آلهه (بت ها) می کرد و امید شفاعت آنها را نوید می داد - شنیدند ،خرسند شدند و موضع خود را نسبت به مسلمانان تغییر داده ،دست برادری و وحدت به سوی آنان دراز کردند و همگی شادمان گشتند و این پیشامد را به فال نیک گرفتند. این خبر به حبشه رسید .

مسلمانان که بدان جا هجرت کرده بودند از این پیشامد خشنود شده ،همگی برگشتند و در مکه با مشرکان برادرانه به زندگی و هم زیستی خویش ادامه دادند .

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بیش از همه از این توافق و هماهنگی خرسند شده بود. شب هنگام که پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه برگشت ،جبرئیل فرود آمد ،از او خواست تا سوره نازل شده را بخواند.

پیامبر صلی الله علیه و آله خواند تا رسید به عبارت یاد شده ،ناگهان جبرئیل نهیب زد: ساکت باش! این چه گفتاری است که بر زبان می رانی.

آنگاه بود که پیامبر صلی الله علیه و آله به اشتباه خود پی برد و دانست فریبی در کار بوده و ابلیس تلبیس خود را بر وی تحمیل کرده است! پیامبر صلی الله علیه و آله از این امر به شدت ناراحت گردید و از جان خود سیر گردید. گفت: « عجبا! بر خدا دروغ بسته ام، چیزی گفته ام که خدا نگفته است، آه چه بد بختی بزرگی» (3).

بنا بر برخی نقل ها پیامبر صلی الله علیه و آله به جبرئیل گفت: « آنکه این دو آیه را بر من خواند، در صورت به تو می مانست». جبرئیل گفت: پناه بر خدا چنین چیزی هرگز نبوده است . بعد از آن حزن و اندوه پیامبر صلی الله علیه و آله بیشتر و جانکاه تر گردید . گویند : درهمین باره ، آیه ذیل نازل شد :
« و ان کادوا لیفتنونک عن الذی اوحینا الیک لتفتری علینا غیره و اذن لاتخذوک خلیلا ، ولو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا ، اذن لاذقناک ضعف الحیاة و ضعف الممات ثم لاتجد لک علینا نصیرا(4)،

نزدیک بود آنان تو را [ با نیرنگ های شان ] از آنچه بر تو وحی کرده ایم بفریبند ، تا جز آنچه را که گفته ایم به ما نسبت دهی و در آن صورت ، تو را به دوستی خود برگزینند . و اگر تو را استوار نمی داشتیم [ و در پرتو مقام عصمت ، مصون از انحراف نبودی ] نزدیک بود [ لغزش نموده ] به سوی آنان تمایل کنی . هر گاه چنین می کردی ما دو برابر شکنجه در زندگی دنیا و دو برابر شکنجه پس از مرگ رابه تو می چشاندیم ، سپس در برابر ما ، یاوری برای خود نمی یافتی » .

این آیه بر شدت حزن پیامبر افزود و همواره در اندوه و حسرت به سر می برد تا آنکه مورد عنایت حق قرار گرفت و برای رفع اندوه و نگرانی وی این آیه نازل شد: و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم(5)، پیامبری را پیش از تو نفرستاده ایم مگر آنکه خواسته ای داشته باشد که شیطان در خواسته او القاءاتی نموده ولی خداوند آن القاءات را از میان برده پایه های آیات خود را مستحکم می سازد» آنگاه خاطر وی آسوده گشت و هر گونه اندوه و ناراحتی از وی زایل گردید(6).

این افسانه را هیچ یک از محققین علمای اسلام نپذیرفته و آن را خرافه ای بیش ندانسته اند.
قاضی عیاض می گوید : « این حدیث در هیچ یک از کتب صحاح نقل نشده و هرگز شخص مورد اعتمادی آن را روایت نکرده است و سند متصلی هم ندارد . صرفا مفسرین ظاهر نگر و تاریخ نویسان خوش باور ، آنانکه فرقی میان سلیم و سقیم نمی گذارند و در جمع آوری غرایب و عجایب ولع می ورزند ، آن را روایت کرده اند و دست به دست گردانده اند ... قاضی بکر بن علا راست گفته است که مسلمانان گرفتار چنین هوس خواهانی شده اند با آنکه سند این حدیث سست و متن آن مشوش و مضطرب و دگرگون است » (7).

ابوبکر ابن العربی می گوید : « هر آنچه طبری در این مورد روایت کرده باطل است و اصلی ندارد » (8). محمد بن اسحاق رساله ای درباره این حدیث نگاشته و کاملا آن را تکذیب کرده است و آن را ساخته و پرداخته زنادقه می داند(9).

استاد محمد حسین هیکل گفتار دقیقی درباره این افسانه دارد و با بیانی روشن تناقض گویی و دروغ بودن آن را آشکار می سازد(10).

ظاهرا نیازی نیست تا تهافت و عدم انسجام صدر و ذیل این افسانه را بازگو کنیم ،زیرا با مختصر دقت بر هر خواننده ای امر روشن می شود . جالب آنکه جعل کننده این افسانه ناشیانه عمل کرده است ، زیرا این سوره با جمله « و النجم اذا هوی ، ما ضل صاحبکم و ما غوی ، و ما ینطق عن الهوی ، ان هو الا وحی یوحی ، علمه شدید القوی » آغازشده است.

در این آیات بر عدم ضلالت و اغواء و نطق از روی هوی برای پیامبرتاکید شده است . همچنین تصریح شده که هر چه پیامبر می گوید وحی است « ان هوالا وحی یوحی » و اگر چنین بود که ابلیس بتواند در این جا تلبیس کند ، لازمه اش تکذیب کلام خداست . و هرگز شیطان ، بر خواست خدا غالب نیاید . ان کید الشیطان کان ضعیفا(11). کتب الله لاغلبن انا و رسلی ان الله قوی عزیز(12). عزیز ، کسی را گویند که دیگری نتواند بر او چیره گردد . چگونه ابلیس که در موضع ضعف قرار دارد می تواندبر خدا که در موضع قوت است ، چیره شود ؟

در قرآن به صراحت هر گونه سلطه ابلیس را بر مؤمنآنکه در پناه خدایند نفی می کند . خداوند می فرماید : « انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون »(13)و « ان عبادی لیس لک علیهم سلطان ... » (14)شیطان خود گوید : « و ما کان لی علیک من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی(15)، مرا بر شما سلطه ای نبود جز آنکه شما را خواندم و خود اجابت کردید » . پس چگونه ، ابلیس می تواند بر مشاعر پیامبر اسلام چیره گردد ؟

به علاوه خداوند صیانت قرآن را چنین ضمانت کرده است : انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون(16)و لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید(17)

بنابراین قرآن در بستر زمان ، همواره از گزند حوادث در امان خواهد بود . هرگز کسی یارای دست برد ، افزودن و کم کردن آن را ندارد . پس چگونه ابلیس توانست در حال نزول ، به آن دستبرد زند و بر آن بیفزاید ؟ مخصوصا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معصوم است ، به ویژه در دریافت و ابلاغ شریعت . این امر مورد اجماع امت است . هرگز نیرنگ های شیطان در این باره کارگر نیست . پیامبر صلی الله علیه و آله اشتباه نمی کند ، خطا نمی رود و کسی و چیزی بر عقل و فکر و اندیشه وی چیره نمی شود .

او مشمول عنایت حق قرار گرفته و اصبر لحکم ربک فانک باعیننا(18)، شکیبا باش در پیشگاه فرمان پروردگارت ، که در پوشش عنایت ما قرار داری» و هرگز خدا او را به خود رها نمی کند و نمی گذارد در چنگال اهریمن اسیر گردد .

از آن گذشته پیامبر ، عرب است ، فصیح ترین ناطقان به « ضاد » است(19)بر روابط و مناسبات کلامی بهتر از هر کس واقف است، نمی توان باور کرد که آن حضرت تهافت میان آن عبارت شرک آمیز و دو آیه پس از آن یعنی ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان ان یتبعون الا الظن(20)را که آلهه مشرکان را به باد انتقاد گرفته و بی اساس شمرده است ، درک نکند . حتی اگر بپذیریم که او این تناقض را درک نکرده ، مشرکان چگونه این تناقض را پذیرفتند ؟ بقیه آیات تا آخر سوره نیز چیزی جز انتقاد و نکوهش و بی ارج دانستن عقاید قریش نیست . بدین ترتیب هر انسان اندیشمندی واهی بودن این افسانه را به روشنی در می یابد .

اما دو آیه مورد استشهاد اهل حدیث که به عنوان تایید آورده اند ، هرگز ربطی به افسانه یاد شده ندارد :
1 - آیه فینسخ الله ما یلقی الشیطان(21)گویای این حقیقت است که هر صاحب شریعتی در این آرزوست تا کوشش وی نتیجه بخش باشد ، اهداف و خواسته های او جامه عمل بپوشد ، کلمة الله در زمین مستقر شود ، ولی شیطان پیوسته در راه تحقق این اهداف عالی سنگ اندازی می کند ، سد راه به وجود می آورد القی الشیطان فی امنیته(22)، ولی ان الله قوی عزیز(23)و ان کید الشیطان کان ضعیفا(24). پس هر آنچه ابلیس در این راه تلبیس کند و سد راه ایجاد نماید ، خداوند آن را در هم شکسته بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق(25)، تمامی آنچه رشته است از هم می گسلد « فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم » (26)و آیات و بینات الهی را استوارتر می کند .

2 - آیه تثبیت(27)مقام عصمت انبیا را ثابت می کند . اگر عصمت ، که همان عنایت الهی و روشنگر راه پیامبران است ، شامل حال انبیا نبود ، لغزش و انحراف به سوی بد اندیشان امکان داشت . قدرت و نفوذ طاغوتیان در ایجاد جو مناسب با اهداف پلیدشان آن قدر گسترده و حساب شده است که ممکن است شایسته ترین افراد فریب بخورند و به سوی آنان جذب شوند . صرفا عنایت الهی است که شامل بندگان صالح خود می شود و آنان را از وسوسه ها و دسیسه های شیطانی در امان نگاه می دارد . به هر حال ، آیه تثبیت دلالت دارد . بر این که لغزشی انجام نگرفته و این به دلیل « لو لا » امتناعیه است ( اگر نبود ، چنین می شد ) .

محمد حسین هیکل می گوید : « تمسک جستن به آیه « لولا ان ثبتناک ... » نتیجه معکوس می دهد ، زیرا آیه از وقوع لغزش حکایت نمی کند ، بلکه از ثبات پیامبر که مورد عنایت پروردگار قرار گرفته است ، حکایت دارد . اما آیه « تمنی » - چنانکه گذشت - هیچگونه ربطی به افسانه غرانیق ندارد » (28). اساسا آیه مذکور درباره یک دستور عمومی است تا مسلمانان بدانند پیوسته مورد عنایت پروردگار قرار دارند و اگر لغزشی ناروا انجام دهند هر آینه به شدیدترین عقوبت ها دچار می شوند و دنیا و آخرت بر آنها تنگ خواهد شد .
و اصولا « تمنی » را - که به معنای آرزو و خواسته است - به معنای « تلاوت » گرفتن ، کاملا فاقد سند اعتبار است .
--------------------------------------------
پی نوشت ها:

1 - نجم 53 : 20 - 1 .
2 - غرانیق جمع غرنوق به معنای جوانی شاداب ، ظریف و زیباست . اساسا اسم مرغ آبی سفید و ظریف است باگردن بلند و با نام « قو » معروف است . معنای عبارت چنین می شود : این پرندگان زیبا که بلند پروازند از آنها امید شفاعت می رود . مقصود سه بت معروف : لات ، عزی و منات بزرگ ترین بت های عرب است .
3 - از همین جا روشن می شود که این خبر ساختگی است ، زیرا اگر درست باشد که شب هنگام به پیامبر وحی شد که این کلمات از تلبیس ابلیس است ، چگونه ممکن است در یک روز با وسایل و امکانات آن روز خبر به مسلمانان حبشه برسد و در این فاصله کوتاه به مکه باز گردند .
4 - اسراء 17 : 75 - 73 .
5 - حج 22 : 52 .
6 - تفسیر طبری ، ج 17 ، ص 134 - 131 . تاریخ طبری ج 2 ص 78 - 75 . سیره ابن اسحاق ج 1 ص 179 - 178 . الروض الانف ج 2 ص 126 . جلال الدین سیوطی ، الدار المنثور ، ج 4 ، ص 194 و 368 - 366 . ابن حجر عسقلانی ، فتح الباری فی شرح البخاری ، ج 8 ، ص 333 .
7 - رسالة الشفا ، ج 2 ، ص 117 .
8 - فتح الباری ، ج 8 ، ص 333 .
9 - تفسیر کبیر رازی ، ج 23 ، ص 50 .
10 - حیاة محمد ، ص 129 - 124 .
11 - نساء 4 : 76 .
12 - مجادله 58 : 21 .
13 - نحل 16 : 99 .
14 - اسراء 17 : 65 .
15 - ابراهیم 14 : 22 .
16 - حجر 15 : 9 .
17 - فصلت 41 : 42 .
18 - طور 52 : 48 .
19 - اشاره است به کلام پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود : « انا افصح من نطق بالضاد » که از فصاحت والای وی ایشان در میان عرب حکایت دارد .
20 - نجم 53 : 23 .
21 - حج 22 ، 52 .
22 - حج 22 : 52 .
23 - حدید 57 : 22 و مجادله 58 : 21 .
24 - نساء 4 : 76 .
25 - انبیا 21 : 18 .
26 - حج 22 : 52 .
27 - اسراء 17 : 75 - 73 .
28 - حیاة محمد ص 129 - 124 .

منبع: حوزه

پیامبر صلی الله علیه و آله پیوسته در این آرزو بود که میان او و قریش همبستگی صورت گیرد ،از جدایی قوم خویش نگران بود. در یکی از روزها که او در کنار کعبه نشسته بود و در این اندیشه فرو رفته بود و گروهی از قریش در نزدیکی او بودند در آن هنگام سوره «نجم» بر وی نازل گردید.
پیامبر صلی الله علیه و آله همانگونه که سوره بر وی نازل می شد ،آن را تلاوت می فرمود: « و النجم اذا هوی ،ما ضل صاحبکم و ما غوی ،و ما ینطق عن الهوی ،ان هو الا وحی یوحی ،علمه شدید القوی... » ،تا رسید به آیه «افرایتم اللات والعزی ، و مناة الثالثة الاخری ...»(1)که شیطان در این میانه دخالت نمود و بدون آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله پی ببرد ،به او القا کرد: « تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی»(2) سپس بقیه سوره را ادامه داد.

مشرکانی که گوش فرا می دادند تا این عبارت را - که وصف آلهه (بت ها) می کرد و امید شفاعت آنها را نوید می داد - شنیدند ،خرسند شدند و موضع خود را نسبت به مسلمانان تغییر داده ،دست برادری و وحدت به سوی آنان دراز کردند و همگی شادمان گشتند و این پیشامد را به فال نیک گرفتند. این خبر به حبشه رسید .

مسلمانان که بدان جا هجرت کرده بودند از این پیشامد خشنود شده ،همگی برگشتند و در مکه با مشرکان برادرانه به زندگی و هم زیستی خویش ادامه دادند .

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بیش از همه از این توافق و هماهنگی خرسند شده بود. شب هنگام که پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه برگشت ،جبرئیل فرود آمد ،از او خواست تا سوره نازل شده را بخواند.

پیامبر صلی الله علیه و آله خواند تا رسید به عبارت یاد شده ،ناگهان جبرئیل نهیب زد: ساکت باش! این چه گفتاری است که بر زبان می رانی.

آنگاه بود که پیامبر صلی الله علیه و آله به اشتباه خود پی برد و دانست فریبی در کار بوده و ابلیس تلبیس خود را بر وی تحمیل کرده است! پیامبر صلی الله علیه و آله از این امر به شدت ناراحت گردید و از جان خود سیر گردید. گفت: « عجبا! بر خدا دروغ بسته ام، چیزی گفته ام که خدا نگفته است، آه چه بد بختی بزرگی» (3).

بنا بر برخی نقل ها پیامبر صلی الله علیه و آله به جبرئیل گفت: « آنکه این دو آیه را بر من خواند، در صورت به تو می مانست». جبرئیل گفت: پناه بر خدا چنین چیزی هرگز نبوده است . بعد از آن حزن و اندوه پیامبر صلی الله علیه و آله بیشتر و جانکاه تر گردید . گویند : درهمین باره ، آیه ذیل نازل شد :
« و ان کادوا لیفتنونک عن الذی اوحینا الیک لتفتری علینا غیره و اذن لاتخذوک خلیلا ، ولو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا ، اذن لاذقناک ضعف الحیاة و ضعف الممات ثم لاتجد لک علینا نصیرا(4)،

نزدیک بود آنان تو را [ با نیرنگ های شان ] از آنچه بر تو وحی کرده ایم بفریبند ، تا جز آنچه را که گفته ایم به ما نسبت دهی و در آن صورت ، تو را به دوستی خود برگزینند . و اگر تو را استوار نمی داشتیم [ و در پرتو مقام عصمت ، مصون از انحراف نبودی ] نزدیک بود [ لغزش نموده ] به سوی آنان تمایل کنی . هر گاه چنین می کردی ما دو برابر شکنجه در زندگی دنیا و دو برابر شکنجه پس از مرگ رابه تو می چشاندیم ، سپس در برابر ما ، یاوری برای خود نمی یافتی » .

این آیه بر شدت حزن پیامبر افزود و همواره در اندوه و حسرت به سر می برد تا آنکه مورد عنایت حق قرار گرفت و برای رفع اندوه و نگرانی وی این آیه نازل شد: و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم(5)، پیامبری را پیش از تو نفرستاده ایم مگر آنکه خواسته ای داشته باشد که شیطان در خواسته او القاءاتی نموده ولی خداوند آن القاءات را از میان برده پایه های آیات خود را مستحکم می سازد» آنگاه خاطر وی آسوده گشت و هر گونه اندوه و ناراحتی از وی زایل گردید(6).

این افسانه را هیچ یک از محققین علمای اسلام نپذیرفته و آن را خرافه ای بیش ندانسته اند.
قاضی عیاض می گوید : « این حدیث در هیچ یک از کتب صحاح نقل نشده و هرگز شخص مورد اعتمادی آن را روایت نکرده است و سند متصلی هم ندارد . صرفا مفسرین ظاهر نگر و تاریخ نویسان خوش باور ، آنانکه فرقی میان سلیم و سقیم نمی گذارند و در جمع آوری غرایب و عجایب ولع می ورزند ، آن را روایت کرده اند و دست به دست گردانده اند ... قاضی بکر بن علا راست گفته است که مسلمانان گرفتار چنین هوس خواهانی شده اند با آنکه سند این حدیث سست و متن آن مشوش و مضطرب و دگرگون است » (7).

ابوبکر ابن العربی می گوید : « هر آنچه طبری در این مورد روایت کرده باطل است و اصلی ندارد » (8). محمد بن اسحاق رساله ای درباره این حدیث نگاشته و کاملا آن را تکذیب کرده است و آن را ساخته و پرداخته زنادقه می داند(9).

استاد محمد حسین هیکل گفتار دقیقی درباره این افسانه دارد و با بیانی روشن تناقض گویی و دروغ بودن آن را آشکار می سازد(10).

ظاهرا نیازی نیست تا تهافت و عدم انسجام صدر و ذیل این افسانه را بازگو کنیم ،زیرا با مختصر دقت بر هر خواننده ای امر روشن می شود . جالب آنکه جعل کننده این افسانه ناشیانه عمل کرده است ، زیرا این سوره با جمله « و النجم اذا هوی ، ما ضل صاحبکم و ما غوی ، و ما ینطق عن الهوی ، ان هو الا وحی یوحی ، علمه شدید القوی » آغازشده است.

در این آیات بر عدم ضلالت و اغواء و نطق از روی هوی برای پیامبرتاکید شده است . همچنین تصریح شده که هر چه پیامبر می گوید وحی است « ان هوالا وحی یوحی » و اگر چنین بود که ابلیس بتواند در این جا تلبیس کند ، لازمه اش تکذیب کلام خداست . و هرگز شیطان ، بر خواست خدا غالب نیاید . ان کید الشیطان کان ضعیفا(11). کتب الله لاغلبن انا و رسلی ان الله قوی عزیز(12). عزیز ، کسی را گویند که دیگری نتواند بر او چیره گردد . چگونه ابلیس که در موضع ضعف قرار دارد می تواندبر خدا که در موضع قوت است ، چیره شود ؟

در قرآن به صراحت هر گونه سلطه ابلیس را بر مؤمنآنکه در پناه خدایند نفی می کند . خداوند می فرماید : « انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون »(13)و « ان عبادی لیس لک علیهم سلطان ... » (14)شیطان خود گوید : « و ما کان لی علیک من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی(15)، مرا بر شما سلطه ای نبود جز آنکه شما را خواندم و خود اجابت کردید » . پس چگونه ، ابلیس می تواند بر مشاعر پیامبر اسلام چیره گردد ؟

به علاوه خداوند صیانت قرآن را چنین ضمانت کرده است : انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون(16)و لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید(17)

بنابراین قرآن در بستر زمان ، همواره از گزند حوادث در امان خواهد بود . هرگز کسی یارای دست برد ، افزودن و کم کردن آن را ندارد . پس چگونه ابلیس توانست در حال نزول ، به آن دستبرد زند و بر آن بیفزاید ؟ مخصوصا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معصوم است ، به ویژه در دریافت و ابلاغ شریعت . این امر مورد اجماع امت است . هرگز نیرنگ های شیطان در این باره کارگر نیست . پیامبر صلی الله علیه و آله اشتباه نمی کند ، خطا نمی رود و کسی و چیزی بر عقل و فکر و اندیشه وی چیره نمی شود .

او مشمول عنایت حق قرار گرفته و اصبر لحکم ربک فانک باعیننا(18)، شکیبا باش در پیشگاه فرمان پروردگارت ، که در پوشش عنایت ما قرار داری» و هرگز خدا او را به خود رها نمی کند و نمی گذارد در چنگال اهریمن اسیر گردد .

از آن گذشته پیامبر ، عرب است ، فصیح ترین ناطقان به « ضاد » است(19)بر روابط و مناسبات کلامی بهتر از هر کس واقف است، نمی توان باور کرد که آن حضرت تهافت میان آن عبارت شرک آمیز و دو آیه پس از آن یعنی ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان ان یتبعون الا الظن(20)را که آلهه مشرکان را به باد انتقاد گرفته و بی اساس شمرده است ، درک نکند . حتی اگر بپذیریم که او این تناقض را درک نکرده ، مشرکان چگونه این تناقض را پذیرفتند ؟ بقیه آیات تا آخر سوره نیز چیزی جز انتقاد و نکوهش و بی ارج دانستن عقاید قریش نیست . بدین ترتیب هر انسان اندیشمندی واهی بودن این افسانه را به روشنی در می یابد .

اما دو آیه مورد استشهاد اهل حدیث که به عنوان تایید آورده اند ، هرگز ربطی به افسانه یاد شده ندارد :
1 - آیه فینسخ الله ما یلقی الشیطان(21)گویای این حقیقت است که هر صاحب شریعتی در این آرزوست تا کوشش وی نتیجه بخش باشد ، اهداف و خواسته های او جامه عمل بپوشد ، کلمة الله در زمین مستقر شود ، ولی شیطان پیوسته در راه تحقق این اهداف عالی سنگ اندازی می کند ، سد راه به وجود می آورد القی الشیطان فی امنیته(22)، ولی ان الله قوی عزیز(23)و ان کید الشیطان کان ضعیفا(24). پس هر آنچه ابلیس در این راه تلبیس کند و سد راه ایجاد نماید ، خداوند آن را در هم شکسته بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق(25)، تمامی آنچه رشته است از هم می گسلد « فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم » (26)و آیات و بینات الهی را استوارتر می کند .

2 - آیه تثبیت(27)مقام عصمت انبیا را ثابت می کند . اگر عصمت ، که همان عنایت الهی و روشنگر راه پیامبران است ، شامل حال انبیا نبود ، لغزش و انحراف به سوی بد اندیشان امکان داشت . قدرت و نفوذ طاغوتیان در ایجاد جو مناسب با اهداف پلیدشان آن قدر گسترده و حساب شده است که ممکن است شایسته ترین افراد فریب بخورند و به سوی آنان جذب شوند . صرفا عنایت الهی است که شامل بندگان صالح خود می شود و آنان را از وسوسه ها و دسیسه های شیطانی در امان نگاه می دارد . به هر حال ، آیه تثبیت دلالت دارد . بر این که لغزشی انجام نگرفته و این به دلیل « لو لا » امتناعیه است ( اگر نبود ، چنین می شد ) .

محمد حسین هیکل می گوید : « تمسک جستن به آیه « لولا ان ثبتناک ... » نتیجه معکوس می دهد ، زیرا آیه از وقوع لغزش حکایت نمی کند ، بلکه از ثبات پیامبر که مورد عنایت پروردگار قرار گرفته است ، حکایت دارد . اما آیه « تمنی » - چنانکه گذشت - هیچگونه ربطی به افسانه غرانیق ندارد » (28). اساسا آیه مذکور درباره یک دستور عمومی است تا مسلمانان بدانند پیوسته مورد عنایت پروردگار قرار دارند و اگر لغزشی ناروا انجام دهند هر آینه به شدیدترین عقوبت ها دچار می شوند و دنیا و آخرت بر آنها تنگ خواهد شد .
و اصولا « تمنی » را - که به معنای آرزو و خواسته است - به معنای « تلاوت » گرفتن ، کاملا فاقد سند اعتبار است .
--------------------------------------------
پی نوشت ها:

1 - نجم 53 : 20 - 1 .
2 - غرانیق جمع غرنوق به معنای جوانی شاداب ، ظریف و زیباست . اساسا اسم مرغ آبی سفید و ظریف است باگردن بلند و با نام « قو » معروف است . معنای عبارت چنین می شود : این پرندگان زیبا که بلند پروازند از آنها امید شفاعت می رود . مقصود سه بت معروف : لات ، عزی و منات بزرگ ترین بت های عرب است .
3 - از همین جا روشن می شود که این خبر ساختگی است ، زیرا اگر درست باشد که شب هنگام به پیامبر وحی شد که این کلمات از تلبیس ابلیس است ، چگونه ممکن است در یک روز با وسایل و امکانات آن روز خبر به مسلمانان حبشه برسد و در این فاصله کوتاه به مکه باز گردند .
4 - اسراء 17 : 75 - 73 .
5 - حج 22 : 52 .
6 - تفسیر طبری ، ج 17 ، ص 134 - 131 . تاریخ طبری ج 2 ص 78 - 75 . سیره ابن اسحاق ج 1 ص 179 - 178 . الروض الانف ج 2 ص 126 . جلال الدین سیوطی ، الدار المنثور ، ج 4 ، ص 194 و 368 - 366 . ابن حجر عسقلانی ، فتح الباری فی شرح البخاری ، ج 8 ، ص 333 .
7 - رسالة الشفا ، ج 2 ، ص 117 .
8 - فتح الباری ، ج 8 ، ص 333 .
9 - تفسیر کبیر رازی ، ج 23 ، ص 50 .
10 - حیاة محمد ، ص 129 - 124 .
11 - نساء 4 : 76 .
12 - مجادله 58 : 21 .
13 - نحل 16 : 99 .
14 - اسراء 17 : 65 .
15 - ابراهیم 14 : 22 .
16 - حجر 15 : 9 .
17 - فصلت 41 : 42 .
18 - طور 52 : 48 .
19 - اشاره است به کلام پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود : « انا افصح من نطق بالضاد » که از فصاحت والای وی ایشان در میان عرب حکایت دارد .
20 - نجم 53 : 23 .
21 - حج 22 ، 52 .
22 - حج 22 : 52 .
23 - حدید 57 : 22 و مجادله 58 : 21 .
24 - نساء 4 : 76 .
25 - انبیا 21 : 18 .
26 - حج 22 : 52 .
27 - اسراء 17 : 75 - 73 .
28 - حیاة محمد ص 129 - 124 .

منبع: حوزه

پیامبر صلی الله علیه و آله پیوسته در این آرزو بود که میان او و قریش همبستگی صورت گیرد ،از جدایی قوم خویش نگران بود. در یکی از روزها که او در کنار کعبه نشسته بود و در این اندیشه فرو رفته بود و گروهی از قریش در نزدیکی او بودند در آن هنگام سوره «نجم» بر وی نازل گردید.
پیامبر صلی الله علیه و آله همانگونه که سوره بر وی نازل می شد ،آن را تلاوت می فرمود: « و النجم اذا هوی ،ما ضل صاحبکم و ما غوی ،و ما ینطق عن الهوی ،ان هو الا وحی یوحی ،علمه شدید القوی... » ،تا رسید به آیه «افرایتم اللات والعزی ، و مناة الثالثة الاخری ...»(1)که شیطان در این میانه دخالت نمود و بدون آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله پی ببرد ،به او القا کرد: « تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی»(2) سپس بقیه سوره را ادامه داد.

مشرکانی که گوش فرا می دادند تا این عبارت را - که وصف آلهه (بت ها) می کرد و امید شفاعت آنها را نوید می داد - شنیدند ،خرسند شدند و موضع خود را نسبت به مسلمانان تغییر داده ،دست برادری و وحدت به سوی آنان دراز کردند و همگی شادمان گشتند و این پیشامد را به فال نیک گرفتند. این خبر به حبشه رسید .

مسلمانان که بدان جا هجرت کرده بودند از این پیشامد خشنود شده ،همگی برگشتند و در مکه با مشرکان برادرانه به زندگی و هم زیستی خویش ادامه دادند .

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بیش از همه از این توافق و هماهنگی خرسند شده بود. شب هنگام که پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه برگشت ،جبرئیل فرود آمد ،از او خواست تا سوره نازل شده را بخواند.

پیامبر صلی الله علیه و آله خواند تا رسید به عبارت یاد شده ،ناگهان جبرئیل نهیب زد: ساکت باش! این چه گفتاری است که بر زبان می رانی.

آنگاه بود که پیامبر صلی الله علیه و آله به اشتباه خود پی برد و دانست فریبی در کار بوده و ابلیس تلبیس خود را بر وی تحمیل کرده است! پیامبر صلی الله علیه و آله از این امر به شدت ناراحت گردید و از جان خود سیر گردید. گفت: « عجبا! بر خدا دروغ بسته ام، چیزی گفته ام که خدا نگفته است، آه چه بد بختی بزرگی» (3).

بنا بر برخی نقل ها پیامبر صلی الله علیه و آله به جبرئیل گفت: « آنکه این دو آیه را بر من خواند، در صورت به تو می مانست». جبرئیل گفت: پناه بر خدا چنین چیزی هرگز نبوده است . بعد از آن حزن و اندوه پیامبر صلی الله علیه و آله بیشتر و جانکاه تر گردید . گویند : درهمین باره ، آیه ذیل نازل شد :
« و ان کادوا لیفتنونک عن الذی اوحینا الیک لتفتری علینا غیره و اذن لاتخذوک خلیلا ، ولو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا ، اذن لاذقناک ضعف الحیاة و ضعف الممات ثم لاتجد لک علینا نصیرا(4)،

نزدیک بود آنان تو را [ با نیرنگ های شان ] از آنچه بر تو وحی کرده ایم بفریبند ، تا جز آنچه را که گفته ایم به ما نسبت دهی و در آن صورت ، تو را به دوستی خود برگزینند . و اگر تو را استوار نمی داشتیم [ و در پرتو مقام عصمت ، مصون از انحراف نبودی ] نزدیک بود [ لغزش نموده ] به سوی آنان تمایل کنی . هر گاه چنین می کردی ما دو برابر شکنجه در زندگی دنیا و دو برابر شکنجه پس از مرگ رابه تو می چشاندیم ، سپس در برابر ما ، یاوری برای خود نمی یافتی » .

این آیه بر شدت حزن پیامبر افزود و همواره در اندوه و حسرت به سر می برد تا آنکه مورد عنایت حق قرار گرفت و برای رفع اندوه و نگرانی وی این آیه نازل شد: و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم(5)، پیامبری را پیش از تو نفرستاده ایم مگر آنکه خواسته ای داشته باشد که شیطان در خواسته او القاءاتی نموده ولی خداوند آن القاءات را از میان برده پایه های آیات خود را مستحکم می سازد» آنگاه خاطر وی آسوده گشت و هر گونه اندوه و ناراحتی از وی زایل گردید(6).

این افسانه را هیچ یک از محققین علمای اسلام نپذیرفته و آن را خرافه ای بیش ندانسته اند.
قاضی عیاض می گوید : « این حدیث در هیچ یک از کتب صحاح نقل نشده و هرگز شخص مورد اعتمادی آن را روایت نکرده است و سند متصلی هم ندارد . صرفا مفسرین ظاهر نگر و تاریخ نویسان خوش باور ، آنانکه فرقی میان سلیم و سقیم نمی گذارند و در جمع آوری غرایب و عجایب ولع می ورزند ، آن را روایت کرده اند و دست به دست گردانده اند ... قاضی بکر بن علا راست گفته است که مسلمانان گرفتار چنین هوس خواهانی شده اند با آنکه سند این حدیث سست و متن آن مشوش و مضطرب و دگرگون است » (7).

ابوبکر ابن العربی می گوید : « هر آنچه طبری در این مورد روایت کرده باطل است و اصلی ندارد » (8). محمد بن اسحاق رساله ای درباره این حدیث نگاشته و کاملا آن را تکذیب کرده است و آن را ساخته و پرداخته زنادقه می داند(9).

استاد محمد حسین هیکل گفتار دقیقی درباره این افسانه دارد و با بیانی روشن تناقض گویی و دروغ بودن آن را آشکار می سازد(10).

ظاهرا نیازی نیست تا تهافت و عدم انسجام صدر و ذیل این افسانه را بازگو کنیم ،زیرا با مختصر دقت بر هر خواننده ای امر روشن می شود . جالب آنکه جعل کننده این افسانه ناشیانه عمل کرده است ، زیرا این سوره با جمله « و النجم اذا هوی ، ما ضل صاحبکم و ما غوی ، و ما ینطق عن الهوی ، ان هو الا وحی یوحی ، علمه شدید القوی » آغازشده است.

در این آیات بر عدم ضلالت و اغواء و نطق از روی هوی برای پیامبرتاکید شده است . همچنین تصریح شده که هر چه پیامبر می گوید وحی است « ان هوالا وحی یوحی » و اگر چنین بود که ابلیس بتواند در این جا تلبیس کند ، لازمه اش تکذیب کلام خداست . و هرگز شیطان ، بر خواست خدا غالب نیاید . ان کید الشیطان کان ضعیفا(11). کتب الله لاغلبن انا و رسلی ان الله قوی عزیز(12). عزیز ، کسی را گویند که دیگری نتواند بر او چیره گردد . چگونه ابلیس که در موضع ضعف قرار دارد می تواندبر خدا که در موضع قوت است ، چیره شود ؟

در قرآن به صراحت هر گونه سلطه ابلیس را بر مؤمنآنکه در پناه خدایند نفی می کند . خداوند می فرماید : « انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون »(13)و « ان عبادی لیس لک علیهم سلطان ... » (14)شیطان خود گوید : « و ما کان لی علیک من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی(15)، مرا بر شما سلطه ای نبود جز آنکه شما را خواندم و خود اجابت کردید » . پس چگونه ، ابلیس می تواند بر مشاعر پیامبر اسلام چیره گردد ؟

به علاوه خداوند صیانت قرآن را چنین ضمانت کرده است : انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون(16)و لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید(17)

بنابراین قرآن در بستر زمان ، همواره از گزند حوادث در امان خواهد بود . هرگز کسی یارای دست برد ، افزودن و کم کردن آن را ندارد . پس چگونه ابلیس توانست در حال نزول ، به آن دستبرد زند و بر آن بیفزاید ؟ مخصوصا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معصوم است ، به ویژه در دریافت و ابلاغ شریعت . این امر مورد اجماع امت است . هرگز نیرنگ های شیطان در این باره کارگر نیست . پیامبر صلی الله علیه و آله اشتباه نمی کند ، خطا نمی رود و کسی و چیزی بر عقل و فکر و اندیشه وی چیره نمی شود .

او مشمول عنایت حق قرار گرفته و اصبر لحکم ربک فانک باعیننا(18)، شکیبا باش در پیشگاه فرمان پروردگارت ، که در پوشش عنایت ما قرار داری» و هرگز خدا او را به خود رها نمی کند و نمی گذارد در چنگال اهریمن اسیر گردد .

از آن گذشته پیامبر ، عرب است ، فصیح ترین ناطقان به « ضاد » است(19)بر روابط و مناسبات کلامی بهتر از هر کس واقف است، نمی توان باور کرد که آن حضرت تهافت میان آن عبارت شرک آمیز و دو آیه پس از آن یعنی ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان ان یتبعون الا الظن(20)را که آلهه مشرکان را به باد انتقاد گرفته و بی اساس شمرده است ، درک نکند . حتی اگر بپذیریم که او این تناقض را درک نکرده ، مشرکان چگونه این تناقض را پذیرفتند ؟ بقیه آیات تا آخر سوره نیز چیزی جز انتقاد و نکوهش و بی ارج دانستن عقاید قریش نیست . بدین ترتیب هر انسان اندیشمندی واهی بودن این افسانه را به روشنی در می یابد .

اما دو آیه مورد استشهاد اهل حدیث که به عنوان تایید آورده اند ، هرگز ربطی به افسانه یاد شده ندارد :
1 - آیه فینسخ الله ما یلقی الشیطان(21)گویای این حقیقت است که هر صاحب شریعتی در این آرزوست تا کوشش وی نتیجه بخش باشد ، اهداف و خواسته های او جامه عمل بپوشد ، کلمة الله در زمین مستقر شود ، ولی شیطان پیوسته در راه تحقق این اهداف عالی سنگ اندازی می کند ، سد راه به وجود می آورد القی الشیطان فی امنیته(22)، ولی ان الله قوی عزیز(23)و ان کید الشیطان کان ضعیفا(24). پس هر آنچه ابلیس در این راه تلبیس کند و سد راه ایجاد نماید ، خداوند آن را در هم شکسته بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق(25)، تمامی آنچه رشته است از هم می گسلد « فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم » (26)و آیات و بینات الهی را استوارتر می کند .

2 - آیه تثبیت(27)مقام عصمت انبیا را ثابت می کند . اگر عصمت ، که همان عنایت الهی و روشنگر راه پیامبران است ، شامل حال انبیا نبود ، لغزش و انحراف به سوی بد اندیشان امکان داشت . قدرت و نفوذ طاغوتیان در ایجاد جو مناسب با اهداف پلیدشان آن قدر گسترده و حساب شده است که ممکن است شایسته ترین افراد فریب بخورند و به سوی آنان جذب شوند . صرفا عنایت الهی است که شامل بندگان صالح خود می شود و آنان را از وسوسه ها و دسیسه های شیطانی در امان نگاه می دارد . به هر حال ، آیه تثبیت دلالت دارد . بر این که لغزشی انجام نگرفته و این به دلیل « لو لا » امتناعیه است ( اگر نبود ، چنین می شد ) .

محمد حسین هیکل می گوید : « تمسک جستن به آیه « لولا ان ثبتناک ... » نتیجه معکوس می دهد ، زیرا آیه از وقوع لغزش حکایت نمی کند ، بلکه از ثبات پیامبر که مورد عنایت پروردگار قرار گرفته است ، حکایت دارد . اما آیه « تمنی » - چنانکه گذشت - هیچگونه ربطی به افسانه غرانیق ندارد » (28). اساسا آیه مذکور درباره یک دستور عمومی است تا مسلمانان بدانند پیوسته مورد عنایت پروردگار قرار دارند و اگر لغزشی ناروا انجام دهند هر آینه به شدیدترین عقوبت ها دچار می شوند و دنیا و آخرت بر آنها تنگ خواهد شد .
و اصولا « تمنی » را - که به معنای آرزو و خواسته است - به معنای « تلاوت » گرفتن ، کاملا فاقد سند اعتبار است .
--------------------------------------------
پی نوشت ها:

1 - نجم 53 : 20 - 1 .
2 - غرانیق جمع غرنوق به معنای جوانی شاداب ، ظریف و زیباست . اساسا اسم مرغ آبی سفید و ظریف است باگردن بلند و با نام « قو » معروف است . معنای عبارت چنین می شود : این پرندگان زیبا که بلند پروازند از آنها امید شفاعت می رود . مقصود سه بت معروف : لات ، عزی و منات بزرگ ترین بت های عرب است .
3 - از همین جا روشن می شود که این خبر ساختگی است ، زیرا اگر درست باشد که شب هنگام به پیامبر وحی شد که این کلمات از تلبیس ابلیس است ، چگونه ممکن است در یک روز با وسایل و امکانات آن روز خبر به مسلمانان حبشه برسد و در این فاصله کوتاه به مکه باز گردند .
4 - اسراء 17 : 75 - 73 .
5 - حج 22 : 52 .
6 - تفسیر طبری ، ج 17 ، ص 134 - 131 . تاریخ طبری ج 2 ص 78 - 75 . سیره ابن اسحاق ج 1 ص 179 - 178 . الروض الانف ج 2 ص 126 . جلال الدین سیوطی ، الدار المنثور ، ج 4 ، ص 194 و 368 - 366 . ابن حجر عسقلانی ، فتح الباری فی شرح البخاری ، ج 8 ، ص 333 .
7 - رسالة الشفا ، ج 2 ، ص 117 .
8 - فتح الباری ، ج 8 ، ص 333 .
9 - تفسیر کبیر رازی ، ج 23 ، ص 50 .
10 - حیاة محمد ، ص 129 - 124 .
11 - نساء 4 : 76 .
12 - مجادله 58 : 21 .
13 - نحل 16 : 99 .
14 - اسراء 17 : 65 .
15 - ابراهیم 14 : 22 .
16 - حجر 15 : 9 .
17 - فصلت 41 : 42 .
18 - طور 52 : 48 .
19 - اشاره است به کلام پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود : « انا افصح من نطق بالضاد » که از فصاحت والای وی ایشان در میان عرب حکایت دارد .
20 - نجم 53 : 23 .
21 - حج 22 ، 52 .
22 - حج 22 : 52 .
23 - حدید 57 : 22 و مجادله 58 : 21 .
24 - نساء 4 : 76 .
25 - انبیا 21 : 18 .
26 - حج 22 : 52 .
27 - اسراء 17 : 75 - 73 .
28 - حیاة محمد ص 129 - 124 .

منبع: حوزه

3 .
21 - حج 22 ، 52 .
22 - حج 22 : 52 .
23 - حدید 57 : 22 و مجادله 58 : 21 .
24 - نساء 4 : 76 .
25 - انبیا 21 : 18 .
26 - حج 22 : 52 .
27 - اسراء 17 : 75 - 73 .
28 - حیاة محمد ص 129 - 124 .

منبع: حوزه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد